حجتالاسلام والمسلمین کوشا گفت: هرگز بر آن نیستم که این اثر از دایرۀ نقد دیگران به دور ماند، زیرا هر اثری با وجود نقد، تکامل تاریخیاش را طی میکند.
به گزارش وبگاه اطلاعرسانی استاد کوشا به نقل از ایکنا؛ بخش نخست گفتوگو با حجتالاسلام والمسلمین محمدعلی کوشا، مدرس حوزه علمیه قم، پژوهشگر علوم قرآنی درباره ویژگیهای ترجمه جدید وی منتشر شد، بخش دوم درباره ابعاد دیگری از ویژگیهای ترجمه و سبک کار این مترجم قرآن است که در ادامه از نظر مخاطبان میگذرد.
مصادیقی از ترجمه قرآن خود را بیان کنید که مترجمان در ترجمههای پیشین نسبت به آن دقت نظر نداشتهاند و شما در این ترجمه آنها را مورد توجه قرار دادهاید؟
در سرتاسر این ترجمه، به انعکاس معنایی ضمایر فصل در آیات، توجه فراوانی شده و بار معنایی آنها لحاظ شده است. اصولاً ضمایر فصل در قالب «هُم» یا «هُوَ» مفیدِ حصر و تأکیدند، مثلاً در آیاتی مانند «بَلْ أُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ» (نور، ۵۰) این حصر و تأکید در قالب «بلکه آنانند که ستمکارند» نمایان شده است؛ بنابراین لزومی ندارد که عین معادل فارسی ضمیر بیاید بلکه در این گونه موارد به ایفای نقش آن در جمله باید توجه شود که همان حصر و تأکید است. یا در آیه (إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ)، (قصص/ ۱۶) نقش ضمیر فصل در این گونه موارد در ترجمه چنین منعکس شده است: «بیگمان، اوست که آمرزنده مهربان است». پر واضح است که تعبیر «اوست که آمرزنده... است» با «او آمرزنده مهربان است» فرق اساسی دارد؛ زیرا در جمله اول، حصر و تأکید رعایت شده، اما در جمله دوم خبری از حصر و تأکید نیست.
در ترجمه «نِعْمَ» و «بِئْسَ» که از افعال مدح و ذم هستند، در جملاتی مانند «وَ بِئْسَ الْمَصیرُ» در نقدهای پیشین خود به برگردانی، چون «و چه بد سرانجامی است» به دلیل اینکه این دو، فعل تعجب نیستند، لفظ «چه» را زائد و بیمورد دانستم، اما مطالعات زبانشناسی زبان فارسی از یک سو و نظر برخی از نحویان بزرگ مانند ابوحیان اندلسی در تفسیر «البحر المحیط»، سبب تجدید نظر شد که اصولاً آوردن حرف «چه» در این گونه موارد، اقتضای ساختار زبان در چنین افعالی است.
انعکاس معنای حروف زائده در آیاتی مانند «فَما نَحْنُ لَکَ بِمُؤْمِنین؛ و هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد» (اعراف، ۱۳۲)، یا در ترجمه آیه «ألَیْسَ هذا بِالَحْقِّ؛ آیا واقعاً این حق نیست؟» (احقاف، ۳۲). مدنظر قرار گرفته است؛ زیرا معنای زائده در این گونه موارد، مفید تأکید بودن است، علاوه بر این، «زِیادَةُ المبانی تَدُلُّ عَلیٰ زِیادَةِ المعانی.» بنابراین ورود واژههایی مانند «هرگز»، «واقعاً» یا «حقیقتاً» در ترجمه این گونه آیات، لازم و ضروری مینماید و در ترجمه آیاتی مانند «لَیْسَ کَمِثْلهِ شَیْ ءٌ» (شوری، ۱۱)، به نقش معنایی حرف «کاف» که بر سر «مثل» درآمده، کاملاً توجه شده است؛ زیرا حرف «کاف» مفید تأکید است؛ و اگر آن را زائده نامیدهاند نه اینکه بیهوده و دور ریختنی باشد! بلکه به معنای زیادتی نقش آن در مقام تأکید است. از این رو، ترجمه آیه چنین است: «هرگز چیزی مانندِ او نیست.»
معمولاً بیشتر مترجمان افعالی مانند «نَعْلَمُ» و «یَعْلَمُ» که فاعل آنها «اللّه» است، را به صورت «معلوم میداریم/ معلوم میدارد» آوردهاند، اما از آنجا که چنین چیزی در واقع، تفسیر آیه است نه ترجمه آن، خلاف معنای لفظ «یَعْلَمُ: میداند/ میشناسد» و «نَعْلَمُ: میدانیم/ میشناسیم» است که هر دو ثلاثی مجرد هستند. آری، اگر به صورت ثلاثی مزید در متن آیه یعنی «نُعْلِمُ» و «یُعْلِمُ» آمده بود، چنین ترجمهای موجه بود. بر همین اساس در ترجمه آنها، افعال «بدانیم» یا «بشناسیم» که معادل دقیق آنهاست، به کاربردهام و برای دفع شبهه کلامی، مراد و منظور آیه را در پانوشت توضیح دادهام.
یکی از نکات مهم در ترجمهها وجود واژههایی است که ممکن است در سورهها و آیات گوناگون معنی متفاوتی داشته باشد، آیا به این مسئله هم توجه شده که معنی نزدیکتری را انتخاب کنید؟
کوشش بر این بوده که برای واژههای مترادف، معادلهای گوناگونی به کار برده شود، مثلاً «رحیم»، «رئوف» و «وَدُود» را یکسان ترجمه نکنم، بلکه برای هرکدام، واژه خاص معادل نزدیک به آن را بیاورم، از این روی، در سرتاسر این ترجمه معادل واژه «رئوف» اگر صفت برای خدا باشد «مهرورز» و اگر صفت برای غیر خدا باشد «دلسوز»، و نیز معادل «رحیم» را «مهربان»، و معادل «ودود» را «دوستدار» قرار دادهام.
درباره توجه به رعایت قاعده ادبی بلاغی در این ترجمه نیز توضیح دهید.
در این ترجمه، به اقتضای روشنتر نشان دادن دلالت آیه، در مواردی اسم ظاهر، جایگزین ضمیر شده و مرجع ضمیر به جای ضمیر قرار گرفته است. با توجه به اینکه یکی از ضرورتهای ترجمه آیات قرآن، توجه به رعایت قاعده ادبی بلاغی «تضمین» و «احتباک» است، در سرتاسر این ترجمه این قاعده رعایت شده و اعمال شده است. «تضمین» بدین معناست که گاه در یک کلمه، معنای کلمهای را میگنجانند و اصطلاحاً آن را اِشراب میکنند تا یک کلمه، حامل دو معنا باشد؛ مثال اول برای تضمین جمله «وَ إِذَا خَلَوْاْ إِ لى شَیَاطِینِهِم» در آیه ۱۴ سوره بقره است که «خَلَوا»، چون با «الی» آمده معنای «ذَهَبُوا» یا «ِانصَرَفُوا» را در خود به همراه دارد، بنابراین ترجمه دقیق آن بر اساس رعایت قاعده تضمین چنین است: «و، چون به سوی شیطانهای خود [روند و] خلوت کنند...». مثال دوم برای تضمین: جمله «وَنَصَرْنَاهُ مِنَ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُواْ بَایَاتِنَا» در آیه ۷۷ سوره انبیاء است که در فعل «نصرناه» کلمه «أنجَینا» اشراب شده است، زیرا «مِن» با «أنجَینا» سازگار است نه با «نَصَرنا»؛ از این رو ترجمه دقیق آیه چنین است: «او را از [گزند]قومی که آیات ما را تکذیب کردند [نجات داده و] یاری کردیم». اما «إحتباک» در لغت به معنای استحکام بخشیدن، استوار کردن و بافتن است و در اصطلاح فنون بلاغی، یکی از انواع حذف به شمار میآید که میتواند در ترجمه و تفسیر نقش به سزایی داشته باشد.
إحتباک آن است که از دو کلام چیزی حذف شود و هر یک از آن دو بر محذوف از دیگری دلالت کند، مثال اول برای إحتباک: «قَدْ کَانَ لَکُمْ ءَایَةٌ فىِ فِئَتَینِ الْتَقَتَا فِئَةٌ تُقَاتِلُ فىِ سَبِیلِ اللَّه وَ أُخْرَى کَفرِةٌ» (آل عمران، ۱۳) که از جمله «فئِةٌ تُقَاتِلُ فىِ سَبیِلِ اللّه» کلمه «مؤمنة» حذف شده است و از جمله «وَ أُخْرَى کَافرِةٌ» جمله «تُقَاتِلُ فِی سَبیلِ الطَّاغُوت» حذف شده است و ترجمه آیه چنین خواهد بود: «به راستی برای شما در [کار] دو گروهی که [در جنگ بدر] روبه رو شدند، نشانه عبرتی بود. گروهی [مؤمن] در راه خدا و [گروه] دیگری کفر پیشه [در راه طاغوت] میجنگیدند». برای ترجمه ضمایری مانند «هُمْ» که در یک آیه چندین بار تکرار شده، در اکثر موارد به جهت ظرفیت قالب زبان فارسی، تنها به انعکاس یک مورد آن بسنده شده است.
در ترجمه حرف اضافه هم اشکالات بسیاری را در ترجمههای قرآن دیدهایم که ناقدان نیز به آن توجه داشتهاند. درباره آنها نیز مثالهایی بزنید.
در این ترجمه، در اکثر مواردی که مقدم شدن جار و مجرور افاده حصر میکند و سیاق آیه و قالب نثر فارسی نیز پذیرای آن است، مفهوم حصر در ترجمه منعکس شده است، مانند: «وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ؛ و مشرق و مغرب تنها از آن خداست.» (بقره، ۱۱۵) درباره ترکیب «لَو، لَــ»، «لَوْلا – لَــ» یعنی لام مفتوحی که در جواب لو شرطیه بیش از صد بار در قرآن به کار رفته است. معادلِ لام مفتوحه، واژه «حتماً» یا «بیگمان» ذکر شده است. علّت معادل آوردن در این گونه موارد برای این است که با دیگر مواردی که در جواب «لو» لام مفتوحه نیامده، فرق گذاشته شود. مانند: «وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَکُوا» (انعام، ۱۰۷)؛ یا «وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ ما فَعَلُوه» (انعام، ۱۱۲) که در جواب «لو»، لامِ تأکید نیامده است.
ترکیب فعل «وَدَّ» به همراه «لو» در تمام موارد به معنای «آرزو کردن» آمده است. مانند: «وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ کَما کَفَرُوا فَتَکُونُونَ سَواءً؛ آرزو دارند همچنان که [خود] کفر ورزیدند [شما نیز] کافر شوید تا همسان باشید.» (نساء، ۸۹) در این ترجمه، نقش فعل «کان» و مشتقات آن در آیاتی شبیه «إِنَّ الَّلَ کانَ عَلیماً حَکیماً» (نساء، ۱۱) که دلالت بر ثبات و استمرار دارد، جز در مواردی که سیاق آیه اقتضای آن را ندارد، لحاظ شده و در اغلب موارد، معادل آن به تناسب مفهوم جمله، واژه «همواره» آمده است. از ترجمه برخی ضمائر به علت رعایت شیوایی نثر فارسی صرف نظر شده است، در این باره میتوان از کلمات «لعلَّکم»، «لعلَّهُم» و آیات ۳۹، ۱۳۷، ۱۵۱ سورۀ انعام، آیۀ 48 سورۀ اعراف و آیۀ 33 سورۀ انفال نام برد. در این ترجمه کلمه جلاله «اللّه» معادل دقیق فارسی آن، تنها واژه «خدا» آمده است نه «خداوند» که دقیقاً معادل «مالک» است.
همچنین در این ترجمه غالباً جملات فعلیه به صورت فعلی و جملات اسمیه به صورت اسمی برگردان شده است، مگر در موارد خاصی که روانی و شیوایی نثر فارسی اقتضای عکسِ آن را داشته است. مثلاً در بیشتر موارد «الذین آمنوا» به «کسانی که ایمان آوردند» و «الذین کفروا» به «کسانی که کفر ورزیدند» برگردان شده و تنها در مواردی خاص به «مؤمنان» و «کافران» ترجمه شده است، مانند: «لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ عَلى لِسانِ داوُدَ وَ عِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ؛ کافران بنی اسرائیل، به زبان داود و عیسی پسر مریم، لعنت شدند» (مائده، ۷۸) یا «إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا...؛ همانگاه که پیشوایان، از پیروان [خویش] بیزاری جویند...» (بقره، ۱۶۶) مبنای این ترجمه در کلمات، جملات و آیات مکرر، یکسانسازی در معانی آنهاست، مگر آنکه سیاق، اقتضای جز آن را داشته باشد.
در پیوستهنویسی یا جدانویسی کلمات فارسی، مترجم، مبنای خاص خود را دارد و به ویراستاران بر رعایت این مبنا تأکید ورزیده است و آن اینکه: کلمات «آنگاه، اینجا، آنجا» متصل نوشته میشود؛ ضمیر جمع «ها» همه جا با نیمفاصله است، مگر در «اینها» و «آنها»؛ پسوندِ «تر، ترین»، غیر از «بیشتر» و «کمتر» منفصل نوشته میشود؛ در کلمات «اینکه، آنکه»، هرگاه «آن، این» در معنای اشاره به شخص باشد با نیم فاصله نگارش یافته و در غیر آن متصل است؛ جمع غایب کلماتی که به «یاء» ختم میشود همراه «الف» میآید، مانند «کسانیاند» و در غیر آن متصل نوشته میشود مانند «مؤمنانند»؛ کلماتی را که به «یاء» ختم میشوند اگر بخواهیم با پسوند «ای» بیاوریم، الف آن حذف میشود، مانند خوانندگان گرامیی، رزق و روزیی.
در این ترجمه در مواردی از ترجمه برخی «واو»ها که عطف به محذوف هستند و در محدوده ترجمه فارسی، نقش چندان تعیینکنندهای ندارند، صرف نظر شده است. مانند واو در «وَمَا جَعَلَهُ اللَّهُ إِلَّا بُشْرَىٰ لَکُمْ وَلِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُکُمْ؛ و خدا آن (امداد) را جز مژدهای قرار نداد تا اینکه دلهایتان بدان آرام یابد» (انفال، ۱۰). در همه موارد کلمه «نیز» در متن ترجمه بدون قلاب آمده است که اقتضای سیاق آیه است، مانند آیات ۷۲ و ۷۴ سوره توبه.
درباره روش ترجمه و روندی که برای انجام آن طی کردید، قدری توضیح دهید.
تمام این ترجمه از سوره حمد تا ناس به صورت مباحثه و در قالب تدریس در کلاس آن هم با تجزیه و ترکیب و بیان نکات بلاغی شکل پیدا کرده است که در واقع نوعی کار گروهی محسوب میشود. وجود پانوشتهای مرتبط با ترجمه در قالب بیان ریشههای لغات قرآنی و معانی گوناگون آنها و احیاناً اشاره به موارد اختلافی در ترجمه و تفسیرها و بیان برخی نکات تفسیری و ادبی. در سرتاسر این ترجمه توجه خاصی به رعایت قاعده تضمین و احتباک و تبلور آن در ترجمه شده است. با توجه به ملاحظات دو ویراستار دانشمند و قرآنپژوه و شش نفر نمونهخوان دقیق و فاضل و ناظری ادیب و نکتهسنج، گمان میرود میزان کاستیهای این اثر به حداقل رسیده باشد.
با توجه به تجارب، مطالعات و نقدها و بررسیهای گوناگونی که مترجم بر دهها ترجمه فارسی از قرن چهارم تاکنون داشته، بنایش بر این بوده که دستکم لغزشهایی را که در آن ترجمهها دیده، در این ترجمه راه نیابد، ولی هرگز بر آن نیست که این اثر از دایره نقد دیگران به دور مانَد! بلکه بر این باور است که هر اثری در ضمن نقد و بررسیهای صاحب نظران، تکامل تاریخیاش را طی میکند، و فراتر از آن، معتقد است که در هر چند سال یکبار، ورود ترجمههای جدید به عرصه فکر و فرهنگ جامعه، امری لازم، بلکه ضروری است؛ زیرا زبان، لغت، نثر و نگارش در طول زمان، دستخوش تغییر و تطور است؛ بنابراین هر نسلی نثر خاص زمان خود را میطلبد، علاوه بر این، دریافتهای ذهنی و قوای ادراکی انسانها و برداشت آنان از یک متن، سیر تکاملی خود را طی میکند و قطعاً هر عصر و نسلی، زبان، فکر و فرهنگ خاص خود را دارد و باید با آن، راه تعالی خویش را پیگیرد، چنان که ذهن، زبان، نثر و نگارش قرن چهارم و پنجم در زمان ما کارایی چندانی ندارد، مگر اینکه تنها با نگاه تاریخ علم، حفظ میراث کهن و چگونگی سیر تطور آثار پیشین به آنها بنگریم.
روش من در کلاس ترجمه، نخست، ارائه ترجمه چند آیه به اعضای فرهیخته کلاس برای پیش مطالعه بود تا آنان با نقد و بررسی خود برای جلسه روز بعد در کلاس حضور یابند، سپس با شروع کار، آیات مورد بحث در هر سوره به ترتیب، قرائت و سپس تجزیه و ترکیب میشد، آنگاه ضمن خواندن جملات هر آیه، ترجمه پیش نوشته بر اساس ترکیب نحوی و نکات بلاغی آیه و احیاناً پرسشهای گوناگون ادبی، بلاغی و تفسیری به تصویب میرسید. بدین سان، این ترجمه از سوره حمد تا سوره ناس، در زمان نزدیک به ۱۰ سال به طول انجامید.
پس از اتمام ترجمه، آن را در اختیار اساتید و صاحبنظرانی قرار دادید تا آن را ویراستاری یا مطالعه کنند؟
این اثر به وسیله دو دانشمند قرآنپژوه نامدار، استاد بهاء الدین خرمشاهی و دکتر نادعلی عاشوری تلوکی ویراستاری شده و شش نفر از افراد فاضل حوزوی و دانشگاهی بازنگری و نمونهخوانی شده و اکنون در آستانه چاپ و نشر است.
امیدواریم هر چه زودتر شاهد چاپ و انتشار ترجمه شما باشیم و مخاطبان بتوانند از آن بهرهمند شوند.
من هم امیدوارم که این اثر هر چه زودتر انجام شود.
یادآور میشود؛ در ادامه نمونهای از ترجمه استاد محمدعلی کوشا، که بخشی از ترجمه سوره واقعه است، تقدیم میشود؛
سوره واقعه (۵۶)
مکی، ۹۶ آیه
به نام خدای مهرگستر مهربان
۱. آنگاه که آن رخداد (۱) روی دهد،
۲. در رویدادش هیچ دروغی (۲) نیست،
۳. به زیرکشنده [و]بالابرنده (۳) است.
۴. آنگاه که زمین، به شدت جنبانده شود،
[1] مراد از «واقعه» رویداد قیامت است. فعل ماضی «وقعت» بعد از «اذا»ی ظرفیه شرطیه که در آغاز کلام آمده، به معنای مضارع است. ر. ک: پانوشت آیه ۲۰ سوره بقره.
[2] این جمله، تأکید بر وقوع آن رویداد دارد. واژه «کاذبة» اسم فاعل است که در اینجا به جای مصدر یعنی «کِذب= دروغ» نشسته و در معنای آن به کار میرود؛ و لاِم «لِوَقعَتِها» به معنای «فی= در» به کار رفته است.
[3] «خافضه»: از مصدر «خَفض» در برابر «رفع» به معنای «سقوط و فرود» است. در قیامت، عدهای سقوط میکنند و دستهای بالا میروند. آن روز ظالمان، فرود میآیند و سقوط میکنند و مؤمنان نیکوکار، عروج پیدا میکنند و بالا میروند.