عاشوری تلوکی گفت: مترجم قرآن باید علاوه بر بهره‌مندی از نظریه ترجمه، از نظریه تفسیری نیز آگاه باشد تا بتواند به هنگام ترجمه مجتهدانه عمل کند.

 

به گزارش وبگاه اطلاع‌رسانی استاد کوشا به نقل از ایکنا، ترجمه و تفسیر از جمله فعالیت‌های شاخص علمی در زمینه علوم قرآنی هستند که در چند دهه گذشته به دلیل وجود دانشگاه‌های علوم قرآن و رشته‌های ترجمه و تفسیر، مورد توجه علاقه‌مندان به این عرصه قرار گرفته است. در همین باره گفت‌وگویی با نادعلی عاشوری‌تلوکی، قرآن‌پژوه و استادیار دانشگاه نجف‌آباد، شده است که متن آن را در ادامه می‌خوانید:

در برخی مصاحبه‌ها بر این نکته تأکید کرده‌اید که فعالیت‌های پژوهشی خود را بر محور ترجمه و تفسیر قرآن متمرکز ساخته‌اید. به نظر شما وضعیت کنونی این علوم در جامعه ما چگونه است؟

اجازه فرمایید پاسخ شما را این گونه آغاز کنم که برخلاف بعضی مباحث علوم انسانی که صرفاً تئوری و نظری است و در عمل کاربرد چندانی ندارد، بسیاری از مباحث علوم قرآنی به‌ ویژه ترجمه و تفسیر علاوه بر جنبه‌های نظری و تئوریک به رفتار و عمل مسلمانان نیز ارتباط پیدا می‌کند و به همین دلیل به پرسش مذکور از دو زاویه می‌توان پاسخ داد. نخست از نظر رفتار قرآنی است که متأسفانه در این زمینه اصلاً کارنامه قابل قبولی نداریم و تأسف بیشتر این است که گذشت زمان فاصلۀ ما را با جامعه قرآنی بیشتر هم کرده که برای اثبات آن لازم نیست به راه دور برویم و از آمار و ارقام مدد بگیریم. یک نگاه اجمالی به صفحۀ نخست همین خبرگزاری ایکنا که انصافاً در زمینه معرفی رویدادها و فعالیت‌های قرآنی بسیار موفق عمل کرده کافی است تا واقعیت‌ها را ببینیم و شکاف میان حرف و عمل را در مباحث قرآنی متوجه بشویم. بروز این شکاف به اندازه‌ای است که اگر آسیب‌شناسی جدیی در این زمینه صورت نگیرد، این نگرانی وجود دارد که با توجه به مشکلات فراوان اقتصادی و گسترش فقر و ناداری و نیز با توجه به گسترش فضای مجازی، جامعه در سالیان پیش رو به سمتی حرکت کند که فاصله ما با جامعه قرآنی بیشتر از این هم بشود.

اما اگر از زاویه علمی به مسئله نگاه کنیم قضیه دقیقاً برعکس است. خوشبختانه وضعیت این علوم بسیار مطلوب و رضایت‌بخش است و در هر دو زمینه کارنامه‌ای برجسته داریم. انتشار بیش از صد ترجمۀ قرآن ظرف سه دهه گذشته در حالی که ده‌ها ترجمه دیگر در نوبت بررسی و انتشار است، به همراه انتشار بیش از بیست دوره تفسیر کامل قرآن، حکایت از یک نهضت درخور ستایش دارد و نشان می‌دهد که وضعیت ترجمه و تفسیر بسیار امیدوار کننده است. به‌ ویژه که این امیدواری بیشتر از آن جهت است که از اواخر دهه هشتاد و آغاز دهه نود به تدریج نسل جدیدی از مترجمان و مفسران از درون حوزه و دانشگاه پا به عرصه نهاده‌اند که دانش آموخته رشته علوم قرآن و حدیث هستند و برخلاف نسل‌های پیشین که بیشتر بر اساس وظیفه شرعی اقدام به ترجمه یا تفسیر می‌کردند، آنها علاوه بر این، آموزش‌های قرآنی لازم را هم دیده‌اند، و با آشنایی نسبتاً خوب با سه ویژگی مهم و مورد نیاز ترجمه و تفسیر، یعنی«دانشمندی»، «روشمندی» و«هوشمندی» به عرضه این علوم اقدام کرده‌اند.

آیا کمیت زیاد این ترجمه‌ها و تفسیرها می‌تواند نشان‌دهنده وضعیت مطلوب این علوم در جامعه ما باشد؟

قطعاً خیر. ارزیابی دانش‌ها بر پایه کمیت آنها و بدون توجه به کیفیت‌شان هرگز مورد تأیید نیست و به هیچ‌وجه نمی‌تواند ملاک درست و معیار دقیقی برای سنجش میزان موفقیت یا عدم موفقیت در این زمینه باشد. مطمئناً کیفیت امور از هر نوعی که باشد به مراتب بیش از کمیت آن ارزش دارد. در بحث ترجمه و تفسیر هم، اگر معتقدم یک نهضت با شکوه در حال شکل گرفتن است، تنها از زاویه کمیت آنها نیست، بلکه از نظر کیفی به‌ ویژه در موضوع ترجمه قرآن است که پیشرفت‌های چشمگیری در آن پدید آمده است که اصلاً با گذشته قابل مقایسه نیست. در زمینه تفسیر هم اگرچه هنوز تفسیری همانند المیزان علامه طباطبایی به نگارش در نیامده و بسیار هم بعید است که به این زودی‌ها تفسیری همپایۀ آن عرضه شود، اما در هر حال تفسیرهایی عرضه شده‌اند که ویژگی مهم آنها مخاطب‌محوری و توجه به نیازهای جامعه است. خصوصاً با توجه به این نکته که بیشتر آنها به زبان فارسی و برای همگان قابل فهم است و به عربی نیست که نیاز به ترجمه داشته باشد که غالباً این ترجمه‌ها مشکلات متعددی را پیش می‌آورند که اگر لازم بود بدان اشاره خواهم کرد.

آیا پیشرفتی را که در ترجمه و تفسیر قرآن اشاره کردید در هر دو دانش به یک اندازه است؟

مسلماً خیر، نباید چنین توقعی هم داشت؛ زیرا اگرچه این هر دو دانش در زمره دانش‌های سخت و دشوار قرآن به حساب می‌آیند و هرچند ترجمه را تفسیر مجمل و تفسیر را ترجمۀ مفصل دانسته‌اند، اما تردیدی نیست که دشواری‌های تفسیر اصلاً قابل مقایسه با ترجمۀ قرآن نیست. به همین دلیل تعداد ترجمه‌هایی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی عرضه شده‌اند، پنج یا شش برابر تفسیرهایی است که در همین بازه زمانی به رشته تحریر درآمده‌اند. در حالی‌ که برای نگارش یک دوره کامل تفسیرِ ده دوازده جلدی باید بیش از دو دهه وقت صرف کرد، چنانکه مثلاً آیت‌الله یعقوب جعفری مؤلف تفسیر دوازده جلدی «کوثر» به هنگام رونمایی از آن بیان کرد که برای نگارش آن بیست و دو سال وقت صرف کرده است. آیا هر کسی می‌تواند چنین همتی به خرج دهد و یک اثر ماندگار خلق کند؟ این کار فقط عشق می‌خواهد که تنها معدودی از افراد از عهده انجام آن برمی‌آیند.

آنان که بدون توجه به دشواری‌های دانش تفسیر وارد این عرصه بسیار مهم می‌شوند هرگز اثری درخور توجه و شایسته اهتمام که ظرفیت ماندگاری داشته باشد عرضه نمی‌کنند. اما ترجمه قرآن را در یک بازه زمانی سه یا چهار ساله می‌توان انجام داد و مترجم اگر توانمند و حرفه‌ای باشد قطعاً می‌تواند در یک چنین بازه زمانی، اثری ماندگار عرضه کند. چنانچه بین ترجمه‌های موجود هم از این نوع ترجمه‌ها کم نیست و بیش از پانزده ترجمه را می‌توان نام برد که در زمره ترجمه‌های شاخص و ممتاز دسته‌بندی می‌شوند و در فاصله زمانی سه یا چهار ساله یا اندکی کمتر و بیشتر تدوین شده‌اند، اما با این حال هرگز نمی‌توان استاندارد زمانی خاصی را برای آن تعیین کرد، بلکه بسته به میزان دانش و آگاهی مترجم و دقت و احتیاطی که به خرج می‌دهد و زمانی که برای این کار اختصاص می‌دهد این بازه زمانی می‌تواند طولانی‌تر هم بشود. چنانچه ترجمه آیت‌الله شیخ محمدعلی کوشا که افتخار داشتم به همراه دوست دانشورم جناب استاد خرمشاهی ویراستاری آن را انجام دهیم، پس از ده سال کار مداوم همچنان در مراحل بازنگری و بازنگاری است.

به نظر شما موفقیت در ترجمه قرآن مرهون چه عواملی است؟

برای ترجمه موفق قرآن بهره‌مندی از علوم متعدد ضروری است که نیازی به ذکر آنها در اینجا نیست، اما به اجمال می‌توان گفت اگر موفقیت در هر کاری را مرهون دو عامل «عشق» و«آگاهی» بدانیم قطعاً وجود این عوامل در ترجمه و تفسیر قرآن باید در حد اعلای خود باشد تا محققی بتواند به ارائه ترجمه یا تفسیری ماندگار و تأثیرگذار موفق شود. اما جدای از این در طی سال‌ها تمرکز پژوهشی بر ترجمه قرآن به تجربه دریافته‌ام که مترجمانی موفق‌تر هستند که اولاً سال‌ها در وادی نقد ترجمه کار کرده و در این مسیر خبره و زبده و حرفه‌ای شده باشند. ثانیاً با نهایت دقت و وسواس و احتیاط به ترجمه پرداخته باشند. ثالثاً در وادی ترجمه دارای نظریه ترجمه و روش تحقیق باشند و کار را روشمند و علمی انجام دهند. رابعاً از آگاهی‌های تفسیریِ خوبی برخوردار باشند و در ترجمه قرآن تابع صِرف اندیشه‌های تفسیری دیگران نباشند.

به عبارت دیگر، مترجم قرآن باید علاوه بر بهره‌مندی از نظریه ترجمه دارای نظریه تفسیری نیز باشد تا بتواند به هنگام ترجمه، مجتهدانه عمل کند، در غیر این صورت اگر قرار باشد مترجمی برای اثبات دیدگاه‌های خود، همواره به اندیشه‌های تفسیری این یا آن مفسر استناد کند، هرگز مترجم واقعی قرآن نمی‌شود و کارش طراز اول و ممتاز نخواهد شد. به همین دلیل است که می‌بینیم غالب مفسرانی که پس از نگارش یک دوره تفسیر به ترجمه روی می‌آورند موفق‌ترند که یک نمونه بارز آن همان مؤلف تفسیر کوثر، آیت‌الله یعقوب جعفری است که در حال تدوین و آماده‌سازی ترجمۀ قرآن بر اساس تفسیر کوثر است که به نیمۀ راه رسیده و چون بنده ویراستاری آن را برعهده دارم به خوبی از کیفیت آن آگاهم و مطمئن هستم که در زمرۀ ترجمه‌های موفق و ممتاز معاصر قرار خواهد گرفت. البته این نکته را هم اضافه کنم آنچه که گفته شد یک قاعدۀ کلی نیست که فکر کنیم هر کس مفسر خوبی بود لزوماً مترجم خوبی هم خواهد بود یا بر عکس؛ بلکه این برداشت یک نگاه غالبی است و معمولاً این گونه است که اگر مفسری به ترجمه بپردازد بهتر از دیگران می‌تواند توفیق یابد.

آیا همه ترجمه‌ها و تفسیرهایی که در سالیان اخیر عرضه شده‌اند قابل اعتنا و مهم هستند؟

همان‌گونه که پیش از این هم اشاره کردم هرگز نمی‌توان کمیت اقدام‌های انجام شده در این زمینه را کافی دانست و به کیفیت آنها توجه نکرد. البته نفس آنچه که انجام گرفته امیدوار کننده و مطلوب است، اما تردیدی نیست که باید تلاش‌های بیشتری انجام پذیرد تا شاهد آثار پربار دیگری باشیم. گمان نمی‌کنم اگر همۀ تفسیرهای منتشر شده در سالیان اخیر را کنار هم قرار دهیم چیزی فراتر از «المیزان» عرضه کرده باشند، اما از سوی دیگر نمی‌توان به «المیزان» هم بسنده کرد و آثار تفسیری دیگری عرضه نکرد. هر ترجمه و تفسیر در جای خود ارزشمند است. باید این روند مبارک همچنان ادامه داشته باشد تا در آینده شاهد عرضه تفسیری همچون «المیزان» یا بالاتر از آن باشیم.

با این حال، هرگز نمی‌توان تأسف خود را از این موضوع پنهان کرد که به موازات تفسیرهای تند و افراطی و خشن و خشونت‌پرور داعش، تفسیرهای ابتدایی، سطحی و عامیانه‌ای هم از قرآن می‌شود که به نظرم باید آن را تفسیر پوپولیستی قرآن نام نهاد. این‌گونه برداشت‌ها شأن قرآن را پایین می‌آورد و جایگاه قرآن را تنزل می‌دهد و عمیقاً موجب تأثر و تأسف است. در میان ترجمه‌ها و تفسیرهای موجود آثاری که بسیار قوی باشند محدود هستند و بقیه در رده‌های متوسط و ضعیف طبقه‌بندی می‌شوند.