استاد بابایی، دکتر شریعتی را سنتگرایی زیرک معرفی کرد اما استاد کوشا وی را صادق، یکرنگ و مافوق ایسمها میداند.
به گزارش پایگاه اطلاعرسانی استاد کوشا، استاد رضا بابایی به تازگی یادداشتی با عنوان «چرا انکار میکنند؟» در مورد دکتر علی شریعتی منتشر کرده است و در آن به مبهم بودن ایدئولوژی دکتر شریعتی و دلیل آن اشاره کرده است، همچنین استاد محمدعلی کوشا در نقد این یادداشت، یادداشتی ارائه کرده و دکتر شریعتی را مافوق ایسمها معرفی کرده است. در ادامه هر دو یادداشت آمده است.
یادداشت استاد رضا بابایی
من مرحوم دکتر علی شریعتی را دوست دارم؛ هم به دلیل دانش و آگاهیهای گستردۀ او، و هم به دلیل تعهدی که به مردم و کشورش داشت و هم به دلیل آمیختگی دوران جوانی من و نسل من با نام و یاد او. هنوز آثار شریعتی مرا به وجد میآورد. گرما و خونی که در جملههای اوست، هر دلی را گرم و بیتاب میکند.
با وجود این من نمیدانم چرا برخی از دوستداران او نمیپذیرند که شریعتی ناخواسته به ما نشانی غلط داد. در غباری که او برانگیخت، مناره از گنبد پیدا نبود. من با صدای بلند میگویم که شریعتی، از دین چیزی ساخت که دوست داشت؛ همچون دیگران.
40 سال از مرگ او میگذرد و ما 400 سال دیگر باید بکوشیم تا ایرانی را قانع کنیم که دین، مانیفست مبارزه نیست و تاریخ را نباید نمایشنامه کرد و اسطورهسازی به شیوۀ مجسمهسازان دورۀ رمانتیک خطرناک است. او بزرگ بود، هنرمند بود، در شمار داناترین مردان روزگارش بود؛ اما آنچه از دین ساخت، مصرفی جز براندازی حکومت پهلوی نداشت.
در نقد سنت، تا آنجا پیش رفت که خراشی بر پایههای آن نیفتد؛ در نقد مدرنیته بیانصافی کرد و دلدادگی او به سنت، جایی برای اندیشهورزی در زیرساختها نگذاشت. زیرکتر از آن بود که همچون سروش، نظامسازی کند. میدانست که نظامهای فکری هدف نقدهای بیرحم قرار میگیرند. پس به پراکندهگویی در زمینههای مختلف قناعت کرد و اگر هنوز بر سر زبانها است، از آنروی است که کسی نمیداند او طرفدار کدام نظام فکری بود: اسلام انقلابی؟ لیبرالیسم؟ مارکسیسم اسلامی؟ تشیع زیدی؟ رمانتیسم شیعی؟ سنت مطلا؟
یادداشت استاد محمدعلی کوشا
اما شریعتی بسی فراتر از اوصافی است که برادرمان جناب آقای رضا بابایی از او دارند.
اگر عمرش وفا میکرد درخشش بیشتری داشت.
شریعتی سخت یکرنگ و هدفمند و بیشیله پیله و استوار در برداشتهایاش بود.
او هنوز آنگونه که بود شناخته نشده است.
عمده اثرگذاریاش به خاطر همنوایی زبانش با دلش بود.
او هرگز مذبذب و فرصتطلب و ابنالوقت نبود.
همه چیز را برای همگان میخواست ولی خود را نادیده میانگاشت!
و همین بود که حقیقت را فدای مصلحت نمیکرد.
او هرگز خویشتن خویش را در تارهای عنکبوتی فرضیههای برخی فلسفهبافان اسیر نمیکرد!
و هرگز نانی را به نرخ روز نخورد!
شاید کم نبودند کسانی که میخواستند همچون او باشند!
ولی نه صداقت او را داشتند و نه صفا و یکرنگی او را!
او فرزند زمانی بود که طبیعت، موقعیت و شرایط آنزمان هم کسی چون او را میطلبید.
شریعتی در ذهنیاتش غرق نبود!
صفای بوذر و شهامت مالک اشتر را میتوان به وضوح در تاروپود بیان و بنانش دریافت نمود!
اندیشه او مافوق ایسمهای زمانش به تحلیل قضایا میپرداخت!
و اکنون هم در لابهلای آثار او میتوان به ایدهها، بینشها و رهنمودهای فراوانی دست یابید!
شریعتی و آثارش نه وجودی مقطعی برای آن زمان که چهرهای راستین و الگویی برای بسیاری از برهههاست.