«فرقۀ ناجیه» ناظر به گروهی خاصّ با نام و نشان ویژه نیست که هر فرقه‌ای بخواهد با تکیه بر «بهانه‌هایی»، خود را با آن منطبق کند.

 

به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی استاد کوشا، دکتر حسین مرادی زنجانی به تازگی مقاله‌ای با عنوان «ره افسانه در نقد و بررسی احادیث معروف به فرقۀ ناجیه» ارائه کرده است که در ادامه، این مقاله به انضمام یادداشتی از استاد محمدعلی کوشا در تبیین «ذکر اعداد در حدیث فرقۀ ناجیه» آمده است.

«ره افسانه» در نقد و بررسی احادیث معروف به «فرقۀ ناجیه»

دکتر حسین مرادی زنجانی ـ عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی زنجان

چکیده

ترکیب وصفی «فرقۀ ناجیه» (گروه رستگار و اهل نجات) برگرفته از حدیثی نبوی است که در آن پیامبراکرم(ص) فرمودند که امّت اسلام به زودی در 73 گروه متفرّق خواهند شد؛ همۀ آن فرقه‌ها در آتش و عذابند، به جز یکی، که «فرقۀ ناجیه» خواهد بود.

پس از صدور و شُهرت این حدیث و تفرّق امّت، هریک از فرقه‌های اسلامی مدّعی شدند که «فرقۀ ناجیه» هستند و سایر فرقه‌ها را اهل ضلالت و هلاکت دانستند.

در این نوشتار، ضمن بحث و بررسی پیرامون معنا و مفهوم صحیح این حدیث ـ که البتّه به طُرُق و روایات گوناگون نقل شده است ـ استدلال می‌شود که عبارت «فرقۀ ناجیه» ناظر به گروهی خاصّ با نام و نشان ویژه نیست که هر فرقه‌ای بخواهد با تکیه بر «بهانه‌هایی»، خود را با آن منطبق کند و دیگران را اهل آتش و هلاکت خواند و بدین‌سان تفرّق دینی و مذهبی را به اوج خود رساند، بلکه عنوانی است برای مردمانی بی‌نام و عنوان، در میان پیروان فرق و مذاهب گونه‌گون که با رهایی از آتش سوزان فرقه‌گرایی و همنوایی با توده امّت و پرداخت «بهای» نجات و تقدیم «قلب سلیم» به پیشگاه پروردگارشان ـ بی‌نام یا بانام ـ راهی را می‌روند که اولیای دین و ائمّۀمعصومین(ع) رفتند؛ همان پیشوایانی که در پرتو وسعت و عظمت وجودیشان تحت هیچ فرقه‌ای درنیامدند و نام خود را در هیچ یک از مکاتب و گرایش‌های فقهی، کلامی، تفسیری، ادبی، عرفانی، فلسفی و... ثبت ننمودند، بلکه همواره ملازم «جماعت» و همرنگ «سواد اعظم» بودند.

در پایان با استناد به صریح آیات قرآن تأکید می‌شود اسلام دینی است که حتّی سایر ادیان را به رسمیت می‌شناسد و پیروان آن‌ها را به شرط ایمان به خدا و آخرت و عمل صالح اهل نجات می‌داند.

کلیدواژه‌ها: فرقه، فرقه ناجیه، تفرّق، امّت، جماعت.

مقدّمه

عبارت وصفی « فرقه ناجیه » ( گروه رستگار و نجات­ یابنده ) در برابر « فرقه هالکه » ( گروه هلاک شونده ) حاکی از اندیشه رایج در میان فِرَق اسلامی است که بر مبنای آن هر فرقه تنها خود را اهل نجات قلمداد کرده و سایر فرق و مذاهب اسلامی و ـ طبعاً ـ تمامی پیروان ادیان دیگر را اهل آتش و هلاکت می­ داند . (  نیز نک : الانتصار ، 2 / 384 ؛ القادیانیة/ 168 ؛ البراهین الجلیة / 3 ؛ الزام النواصب/ 75 و 82 ؛ فلک النجاة/ 13 و 27 و 29 )

    هرچند این اندیشه در میان فِرَق اسلامی رواج و شُهرت بیشتری دارد ، امّا خاستگاه آن بسیار دیرین است و از آیات قرآن بر می ­آید که سردمدار اصلی این اندیشه ، یهود و بنی ­اسرائیل بوده است ، که خود را قوم برگُزیده و محبوبِ خداوند و تنها گروهی که داخل بهشت می ­شوند و در آخرت نجات و رستگاری می ­یابند ، فرض می­ کردند و می ­کنند . ( بقره / 111 ، 94 ، 125 ؛ مائده / 18 ؛ جمعه / 6 )

    طبق پیش­ بینی پیامبر اکرم (ص) ـ که فرموده بود امّتش گام به گام ، پیرو یهود خواهد بود و به تمامی مَهلکه ­هایی که بنی ­اسرائیل در آن فرو غلطیدند ، گرفتار خواهند شد و به هر سوراخی که آنان فرورفتند ، خواهند لولید و ... ( بحار الانوار ، 13 / 180 ؛ من لا یحضره الفقیه ، 1 / 203 ؛ علل الشرایع ، 1 / 209 ؛ معانی الاخبار / 33 ؛ مسند احمد ، 4 / 125 ؛ المعجم الکبیر ، 7 / 281 ؛ المصنف ، 11 / 369  ؛ دعائم الاسلام ، 1 / 1 ) ـ  مسلمانان در ارتباط با اندیشه « فرقه ناجیه »  نیز ، پا بر جای پای آنان گذاشتند ؛ آن سان که از یک سوی پیروان سایر ادیان را گمراه و اهل آتش شمردند و از سوی دیگر در میان خود ، متفرّق گشتند ، به گونه­ ای که هر فرقه ، تنها خود را اهل نجات و شایسته بهشت قلمداد نمود و سایر فِرَق و مذاهب را اهل آتش و هلاکت برشُمرد .

احادیث مربوط به « فرقه ناجیه »

عبارت « فرقه ناجیه » برگرفته از احادیث متعدّدی است که در آنها پیامبر اکرم (ص) پیش ­بینی می نمایند که امّتشان متفرّق خواهند شد و فرقه ­های بسیاری با آراء و اهواء مختلف تشکیل می ­شوند که تنها یکی از این فرقه ­ها اهل نجات و رستگاری خواهد بود و مابقی اهل آتش و عذاب خواهند شد . در ارتباط با این احادیث که از طُرُق متعدّد ، در مَجامع حدیثی شیعه و سنّی نقل شده است ، ( برای نمونه ، رک : وسائل الشیعة ، 27 / 50 ؛ مستدرک الوسائل ، 17 / 257 ؛ بحار الانوار ، 2 / 312 ؛ الخصال ، 584 ؛ مناقب امیرالمؤمنین ، 2 / 99 ؛ سنن ابی داوود ، 2 / 390 ؛ سنن ابن ماجة ، 2 / 1322 ؛ سنن دارمی ، 2 / 141 ؛ غایة المرام ، 6 / 43 و 97 ؛ الاثنی عشریة ، 1 / 2 و 45 ؛ نهج الحق و کشف الصدق / 331 ؛ المصنف ، 10 / 156 )

چند نکته قابل ملاحظه است :

ـ در مورد تعداد این فرقه­ ها ، بیانهای مختلفی مشاهده می ­شود ؛ در برخی از این احادیث عدد « هفتاد و دو » قید شده است . ( برای نمونه ، نک : المستدرک ، 4 / 340 ؛ کشف الخفاء ، 1 / 150 ؛ التخویف من النار / 193) و در برخی دیگر عبارت مبهم « هفتاد و اندی » ( برای نمونه ، نک : کتاب سلیم بن قیس / 169 ) و در بسیاری دیگر شماره « هفتاد و سه » قید شده است . ( برای نمونه ، نک : منهاج الکرامة / 49 ؛ الزام النواصب / 125 ؛ نهج الحق و کشف الصدق / 332 )

ـ برخی از این احادیث منسوب به پیامبر اکرم (ص) و برخی دیگر به امام علی (ع) نسبت داده شده است .

ـ متن این احادیث به گونه ­های مختلفی نقل شده است ؛ در برخی از آنها از اهل نجات و رستگاری ، تحت عنوان « فرقه ناجیه » یاد شده است . ( برای نمونه ، نک : کتاب سلیم بن قیس / 422 ؛ کشف الخفاء ، 1 / 150 ؛ تفسیر الثعالبی، 2 / 90 ) و در برخی دیگر ، « اهل بهشت » ( الدّرالمنثور ، 2 / 62 ؛ مسند احمد ، 3 / 145 ؛ کشف الخفاء ، 1 / 151 ) و در پاره­ای از آنها « اهل خلاصی » . ( رک : التفسیر الاصفی ، 1 / 355 ؛ جامع البیان ، 4 / 44 ؛ الدرالمنثور ، 2 / 62 و منابعی که پیشتر از آنها یاد شد . ) از اهل شقاوت و آتش نیز با عبارات مختلفی همچون « اهل ضلالت » ، « اهل هلاکت » و یا « اهل آتش » و ... یاد شده است .

ـ در برخی از این احادیث پیش از اینکه سخن از تفرّق و پراکندگی امّت اسلام به میان آید ، از جریان تفرّق و تشتّت اقوام پیشین ، به ویژه امّت موسی (ع) و امّت عیسی (ع) یاد شده است . ( برای نمونه ، رک : مسند احمد ، 3 / 145 ؛ کنزالعمال ، 1 / 209 ؛ کشف الخفاء ، 1 / 151 ؛ مسند ابویعلی ، 7 / 36 ؛ کتاب السنه / 32 ؛ مجمع الزوائد ، 6 / 266 )

ـ در برخی از این احادیث ، به برخی از ویژگیها و شاخصه ­های « فرقه ناجیه » اشاره شده است و مُراد از « فرقه ناجیه » در آنها تا حدودی بیان گشته است همچُنان که در برخی ، ویژگیهای فِرَق هالکه ، برملا شده است . ( کتاب السنة / 449 )

    ذکر متن تمامی این احادیث با طـول و تفصیل و تنوّع فراوانی که دارند ، در این مختصر نمی ­گنجد ، امّا عبارات زیر ( و یا مضمون آنها ) را ـ  با تفاوتهایی در الفاظ ـ می ­توان در همه آنها یافت ، که پیامبر اکرم (ص) فرمودند :

« ستفترق امّتی علی ثلاث و سبعین فرقة ، فرقة منها ناجیة و الباقی فی النّار » . ( نک : همه منابع روایی که پیشتر ذکر شد . )

به زودی امّت من ، به هفتاد و سه فرقه تقسیم می­ شوند که تنها یکی از آنها اهل نجات بوده و مابقی در آتش خواهند بود .

بررسی احادیث فرقه ناجیه

در این نوشتار می ­کوشیم احادیث « فرقه ناجیه » را صرفاً از نظر متنی و فقه الحدیثی تا حدودی مورد بررسی قرار دهیم و مباحث مربوط به سند را بر عهده اهل آن وا می­ نهیم و در باب چگونگی سند آنها به همین مقدار بسنده می ­کنیم که این احادیث ـ همانگونه که پیشتر گذشت ـ از طریق شیعه و سنّی ، هردو نقل شده است و بسیاری از علما با آنها به عنوان احادیث « مشهور » معامله نموده­ اند . ( نیز ، نک : المیزان ، 3 / 379 ) برخی در صحّت آنها تردید کرده و برخی نیز به دید اعتماد و اطمینان به آنها نگریسته ­اند . ( برای نمونه ، رک : مفاتیح الغیب ، 4 / 193 ؛ شرح اصول کافی ، 1 / 56 ؛ جامع البیان ، 4 / 44 ) مؤلّفان کتب فِرَق و مذاهب اسلامی نیز ، در برابر این احادیث برخوردهای مختلفی ابراز داشته ­اند ؛ برخی همچون عبدالقاهر بغدادی ، در تقسیم فرق و مذاهب ، خود را به عدد ذکر شده در این احادیث مقیّد کرده ­اند و با تکلّف ، کوشیده ­اند شمار فرق اسلامی را به رقم مذکور در این احادیث رسانند . ( نک : الفرق بین الفرق ) و برخی نیز همچون ابن حزم اندلسی ، اعتنایی به این احادیث و ارقام ننموده ­اند . ( نک : الفصل فی الملل و الاهواء النّحل ؛ فرهنگ فرق اسلامی / سی )

در هر حال به فرض صحّت و اعتبار آنها ، نکاتی در ارتباط با متن و معنا و مفهوم آنها شایان توجّه است که در اینجا ذیل دو عنوان مطرح می ­شوند :

1. شمار فرقه ­ها

به نظر می ­رسد ، اعداد ذکر شده در این احادیث : « هفتاد و دو » ، « هفتاد و سه » ، « هفتاد و اندی » و ... ، حقیقی نباشند و مُراد از آنها صرفاً کثرت باشد . همچُنانکه تاریخ اسلام نیز شاهد و گواه آن است و شمار فرقه های اسلامی بسیار بیشتر از این ارقام می ­باشد . (همان ) این قبیل اعداد و ارقام نمادین و غیرحقیقی در آیات و روایات بسیاری قابل مشاهده است . از باب نمونه ، خداوند در جایی خطاب به پیامبر اکرم (ص) می ­فرماید که حتّی اگر هفتاد بار در حقّ کافران منافق استغفار کنی ، خداوند هرگز نخواهد پذیرفت . ( توبه ، 9 / 80 )  پُرواضح است که عدد هفتاد در این آیه از باب کثرت و مبالغه است و هرگز به این معنا نیست که اگر استغفار پیامبر اکرم (ص) از مرز هفتاد بگذرد ، در حقّ آنان پذیرفته می ­شود . بنابراین به نظر می­ رسد کوشش برای محدود ساختن فِرَق اسلامی در عدد هفتاد و دو و یا هفتاد و سه ، تکلّفی بی­ جا باشد . اختلاف و تعدّد ارقام ذکر شده در این احادیث نیز حاکی از همین حقیقت است . ( رک : المستدرک ، 4 / 430 ؛ کشف الخفاء ، 1 / 150 ؛ مسند احمد ، 3 / 145 ؛ مسند ابویعلی ، 7 / 36 ؛ کنزالعمّال ، 1 / 209. در این مآخذ عدد ذکر شده هفتاد و دو و یا هفتاد و اندی می باشد . حال آنکه در بسیاری دیگر از منابع، عدد هفتاد و سه قید شده است. )

    به نظر می ­رسد مُراد واقعی از این احادیث ـ البتّه به فرض صحّت و عدم تحریف ـ منع و جلوگیری از تفرّق و پراکندگی امّت باشد . این قبیل پیشگوییها در محاورات روزمره ما نیز کمابیش وجود دارد و منظور اصلی از آنها پرهیز و هُشدار دادن به دیگران است . مثلاً در خطاب به فرزند بازیگوش خود می ­گوییم : به روشنی می­ بینم که فردا در امتحانات پایان سال مردود شده و از دوستانت پس ­افتاده ­ای .

    این معنا با توجّه به برخی از این احادیث تقویت می ­شود . مواردی که در آنها پیامبر اکرم (ص) پس از این پیشگـویی ، امّت را به انسجام و وحدت دعوت می ­کند و آیه «  وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ ... » ، ( آل عمران ، 3 / 103 ) را تلاوت می ­نماید . ( برای نمونه ، نک : الدر المنثور ، 2 / 60 ؛ تفسیر ثعالبی ، 2 / 84  ) و یا آنان را به همرنگی و هماهنگی با توده مردم ( السواد الاعظم ) فرا می ­خواند و فرقه ناجیه را نیز همان توده مردم معرّفی می ­کند ؛ ( رک : مسند ابویعلی ، 7 / 36 ؛ کنز العمال ، 2 / 647 ) یعنی کسانی که اصولاً به صورت فرقه درنیامدند و اسمی برای خود برنگزیدند . چُنانکه در برخی از این احادیث ، وقتی مُراد از فرقه ناجیه از آن حضرت پرسیده شد ، ایشان پاسخ دادند : فرقة ناجیه همان « جماعت » ، ( الدر المنثور ، 2 / 62 ؛ کنز العمال ، 1 / 209 ؛ مسند ابویعلی ، 7 / 156 ؛ جامع البیان ، 4 / 44 ) و یا همان « توده مردم » است .

    ممکن است برخی مراد از « جماعت » را اهل سنّت فرض کنند ، و فرقه ناجیه را اهل سنّت بدانند ، امّا با توجّه به تأکیداتی که در ذیل این احادیث مبنی بر عدم تفرّق و تمسّک به ریسمان الهی و همراهی با توده مردم ، مشاهده می ­شود ، این معنا تقویت می­ شود که مراد ازکلمه « جماعت » ـ که به عنوان مُراد از فرقه ناجیه در این احادیث عنوان شده است ـ همـراهی با توده مردم و عدم تفرّق و فرقه ­گرایی است .

    مطالعه در سیره معصومان (ع) نیز نشان می ­دهد که آن حضرات هیچ گاه تحت فرقه ­ای خاصّ قرار نگرفتند و هیچ نام و عنوانی  بر خود نبستند . حتّی عناوینی چون شاعر ، عارف ، مفسّر و متکلّم را نیز به خود نگرفتند و تحت هیچ طبقه ­ای از طبقاتِ مفسّران ، شُعرا ، عُرفا ، متکلّمین و فلاسفه و ... درنیامدند . در عین حال از محسّنات تمامی آنان برخوردار و از آفاتِ و معایبشان به دور بودند و چهره ­ای کاملاً مردمی داشتند .

    علّامه طباطبایی (ره) در مقدّمه تفسیرالمیزان در مقام معرّفی طبقاتِ مفسّران ، وقتی جمعی از صحابه را به عنوان طبقه نخست مفسّران عنوان می­ کند ، تذکّر و بیدارباش بسیار مهمّی را مطرح کرده و می ­فرماید که منظور از صحابه ، حضرت علی (ع) و فرزندان ایشان نیست ، چرا که آنان را در ارتباط با قرآن داستـان دیگـری است ، بلکه مـراد ابن­ عبّاس و عبدالله ­بن­ عمر و ابی ­بن ­کعب و امثال آنان می­ باشد . (  المیزان ، 1 / 2 ) یعنی امامان معصوم (ع) حسابشان از دیگران جداست ، آنان همانند سایر مفسّران هیچ گاه برای خود مکتب تفسیری برنگزیدند و از میان مکاتب و گرایشهای مختلف تفسیری ، همچون گرایشهای فقهی ، عرفانی ، فلسفی ، اشاری ، کلامی ، لغوی و ... در زمره پیروان هیچ یک از آنها قرار نگرفتند ، بلکه به تعبیر زیبای علامه طباطبایی (ره) ، آنان را با قرآن داستان دیگری بود که البتّه شرح این داستان فرصت دیگری می ­طلبد .

    ائمّه معصومین (ع) نه تنها در زمینه تفسیر قرآن بلکه در تمامی زمینه­ ها از جمله کلام و عقاید اسلامی نیز قطعاً چُنین بودند و همواره از فرقه ­گرایی و فرقه ­سازی پرهیز داشتند و به تعبیر زیبای نَبَوی ، بر همنوایی با « سـواد اعظـم » ، ( کنز العُمّال ، 2 / 647 ؛ مسند ابویعلی ، 7 / 36 ) و تـوده مـردم تأکیـد می ­کردند . البتّه مظاهر و جلوه ­های انسجام اسلامی در سیره معصومین (ع) گستره­ ای بسیار گسترده دارد و شایان تحقیق و بررسی جداگانه است .

2. تعیین فرقه ناجیه

به محض صدور و شُهرت این احادیث ، کوشش سران فِرَق اسلامی و متکلّمان ، برای تعیین فرقه ناجیه آغاز شد و موج تکفیر و تقسیم بهشت و جهنّم بالا گرفت ، به گونه­ ای که هر فرقه خود را ناجیه و دیگران را اهل هلاکت و آتش قلمداد نمود ( الایضاح / 281 ؛ کفایة الاثر / 3؛ منهاج الکرامة / 49 ؛ الزام النواصب / 48 ؛ شرح المواقف / 400 ؛ فلک النجاة ، 221 ؛ الفصول المهمة / 449 ؛  نخبة اللئالی / 4 ؛ النص و الاجتهاد / 59 ؛ احقاق الحق / 280 ؛ الانتصار ، 2 / 322 . )

برخی از آنها ضمن معرّفی خود به عنوان فرقه ناجیه ، به تعیین و شمارش فرقه ­های اهل آتش نیز پرداختند ، ( برای نمونه ، نک : کتاب السنة / 449 ) و برخی به بحث پیرامون معیار شناخت فرقه ناجیه همّت گماشتند . ( رک : الوهّابیة و التّوحید / 123 ؛ کنز الفوائد / 297 ؛ اقطاب الدّوائر و رسالتان فی العصمة / 10. ) و مباحث و استدلالات ملال­ آور کلامی گسترش یافت ؛ در باب اینکه ـ مثلاً ـ فرقه ناجیه تنها یک گروه است و بیش از یک فرقه نمی ­تواند باشد و الّا سخن پیامبر (ص) باطل خواهد بود و مباحث و استدلالاتی از این قبیل ، ( برای نمونه ، رک : الزام النواصب / 85 و  122. ) . برخی نیز در ارتباط با فرقه ناجیه و تعیین آن ، جداگانه به تألیف پرداختند ؛ از جمله :

الحجّة الکافیّة فی تعیین الفرقة النّاجیّة ، از شیخ محمدرضا بن قاسم بن محمّد آل غراوی .

رساله میّزة الفرقة الناجیّة عن غیرهم ، از محمّد اسماعیل المازندرانی الخاجویی .

تعیین الفرقة الناجیّة ، از شیخ ابراهیم بن سلیمان قطیفی بحرانی .

الابانة عن شریعة الفرقة الناجیّة ، از ابن بطة العکبری الحنبلی .

تمییز الفرقة الناجیّة عن الفرق الهالکین ، از مظفّر سمعانی .

الصوارم الماضیّة لردّ الفرق الهاویّة وتحقیق الفرقة الناجیّة ، از سیّد محمّد مهدی بن حسن قزوینی

الفرقة النّاجیّة و اثبات انّها الشیعة الامامیّة ، از شیخ ابراهیم بن سلیمان قطیفی .

چُنانکه گذشت ، سیاق احادیث مورد بحث ، در ارتباط با نهی از تفرّق و پراکندگی و امر به اتّحاد و حفظ جماعت و انسجام می ­باشد . با توجّه به این سیاق به راحتی می ­توان مُراد از « فرقه ناجیه » را بازشناخت ؛ مُراد از این فرقه ، یقیناً گروهی خاصّ تحت عنوانی خاصّ نیست . بلکه افرادی از امّت می ­باشند که در هیچ شرایطی دور خود حصار نمی ­کشند و نامی خاصّ به خود نمی­ نهند و تکفیر و تقسیم بهشت و جهنّم را پیشه خود نمی ­سازند و همواره ملازم جماعت مسلمین ­اند و از کوچک ­ترین حرف و حرکتی که موجب تفرّق شود ، دوری می­ جویند ؛ خواه شیعه باشند و یا سنّی ، قدریّه باشند یا مرجئه ، اشعری باشند یا معتزله و ... .

اگر هم در برخی از این احادیث ، فرقه ناجیه به شیعه و پیروان حضرت علی (ع) منطبق شده است ، ( رک : نهج الحقّ و کشف الصدق / 332 ؛ کتاب سلیم بن قیس / 422 ؛ کتاب السّنة / 7 . ) شکّی نیست که مُراد شیعه اصطلاحی و شناسنامه­ ای نیست ، بلکه بنا بر سیاق این احادیث ، مقصود کسانی هستند که با نام یا بی­ نام ، رفتار و کردارشان بر اساس میزان وجود و سیره امام علی (ع) ، قابل قبول باشد ، حال از هر فرقه و آیین و مذهبی که می­ خواهند باشند .

در برخی از این احادیث ، پیش از آنکه سخن از تفرّق امّت اسلام برود ، جریان تفرّق یهود به هفتاد و یک و تفرّق نصاری به هفتاد و سه فرقه بیان شده است  ( رک : مسند احمد ، 3 / 145 ؛ کتاب سلیم بن قیس / 422 ) و اینکه در میان فرقه ­های هریک از آن دو ، فرقه ناجیه خواهد بود . این بیان حاکی از این واقعیّت است که جریان تفرّق و فرقه­ گرایی چیزی نیست که مخصوص امّت اسلام باشد ، بلکه همواره بوده و هست و در میان پیروان همه ادیان آسمانی ـ بالاخره ـ کسانی هستند که ملازم جمع و توده مردم باشند و ـ البتّه ـ تنها این دسته از مردم اهل نجات خواهند بود .

براساس توضیحاتی که گذشت و بنا بر صدر و ذیل احادیث مورد بحث ـ که در آنها بر اتّحاد و انسجام و عدم تفرّق و تمسّک به جماعت و توده مردم پای فشرده شده است ـ دریافته می ­شود که اطلاق کلمه فرقه به « فرقه ناجیه » حقیقی نیست ؛ برای توضیح مطلب ، ذکر یک مثالِ ناقص خالی از فایده نیست :

روستایی را فرض می ­کنیم که افراد آن به دسته ­های مختلف تقسیم شده و به شهرهای اطراف مهاجرت کرده ­اند و تنها چند نفر در روستا باقی مانده ­اند . در اینجا صحیح است که گفته شود مردم روستا به چند دسته تقسیم شده و یک دسته در روستا باقی مانده است . پُرواضح است آنان که در روستا مانده­ اند ، برخلاف دیگران ، دسته­ ای برای خود تشکیل نداده­ اند و اطلاق کلمه « دسته » به آنان ، صرفاً در مقایسه با دسته ­هایی است که خود خواسته ، با تبانی فکری ، هرکدام جمعی را تشکیل داده و به یک سو بُرده­ اند . آنان صرفاً در مقایسه با دسته ­های مختلف ، به صورت یک دسته دیده می­ شوند ، ولی هیچ گاه در صدد تشکیل دسته نبوده ­اند ؛ این وجود و کثرت دسته ­های مختلف است که آنان را به صورت یک گروه و دسته نشان می­ دهد .

فرقة ناجیه نیز ، البتّه چُنین است . آنان هرگز در صدد تشکیل و دسته­ بندی نبوده ­اند ، بلکه این تشکلّها و تفرّقهای بی ­شمار است که آنان را به صورت یک فرقه نشان می ­دهد و این نام نازیبا را ـ که خود تفرّق زاست ـ بر آنان می ­نهد .

معیار نجات در قرآن

قرآن کریم مسئله نجات را نه در ارتباط با فِرَق و مذاهب مختلف یک دین ، بلکه به گونه­ ای فرادینی و در ارتباط با ادیان مختلف مطرح می­ کند و خاطر نشان می­ سازد که هرکس ، پیرو هر دینی که باشد ، به شرط داشتن ایمان به خدا و آخِرت ، توأم با عملِ صالح ، شایسته پاداش و اهل نجات خواهد بود ، خواه مسلمان باشد و خواه یهودی و یا نصرانی و ... ، آنجا که می ­فرماید :

« إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هَادُوا وَ النَّصَارَى وَ الصَّابِئِینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الاخِرِ وَ عَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ . » ، ( بقره ، 2 / ٦٢ )

« در حقیقت ، کسانی که ( به اسلام ) ایمان آورده و کسانی که یهودی شده ­اند و ترسایان و صابئان ، هر کس به خدا و روز بازپسین ایمان داشت و کار شایسته کرد ، پس اجرشان را پیش پروردگارشان خواهند داشت و نه بیمی برای آنان است و نه اندوهناک خواهند شد » .

    در پرتو این آیه و نیز آیات بسیار دیگر ، به روشنی دریافته می ­شود که اسلام سایر ادیان آسمانی را به رسمیّت می­ شناسد و پیروان آنها و ـ به طریق اولی ـ پیروان خود را با سه شرط ایمان به خدا و آخرت و عمل صالح ، شایسته نجات و برخورداری از پاداش اُخروی می ­داند و این از افتخارات و امتیازات بزرگ دینِ مبین اسلام است .

     بدیهی است که فرق و مذاهب مختلف اسلامی نیز ، از این قاعده مستثنی نیستند ؛ هرکس به خدا و آخرت ایمان داشته باشد و اهلِ عمل صالح باشد ؛ شیعه باشد یا سنّی ؛ اشعری باشد یا معتزلی ؛ ... شایسته نجات و پاداش خواهد بود .

     قرآن کریم در جایی دیگر ، شرطِ اسلام حقیقی را ، ایمان به سایر ادیان و پیامبران و عدم فرق­ گذاری میان آنان می ­داند ؛ آنجا که می­ فرماید :

« قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَ مَا أُنْزِلَ إِلَیْنَا وَ مَا أُنْزِلَ إِلَى إِبْرَاهِیمَ وَ إِسْمَاعِیلَ وَ إِسْحَاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الاسْبَاطِ وَ مَا أُوتِیَ مُوسَى وَ عِیسَى وَ مَا أُوتِیَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ . »  ، ( بقره ، 2 /  ١٣٦ )

« بگویید : ما به خدا و به آنچه بر ما نازل شده و به آنچه بر ابراهیم و اسحق و یعقوب و اسباط نازل آمده و به آنچه به موسی و عیسی داده شده ، و به آنچه به همه پیامبران از سوی پروردگارشان داده شده ، ایمان آورده ­ایم ؛ میان هیچ یک از ایشان فرق نمی ­گذاریم ؛ و در برابر او مسلم هستیم » .

از کلمه قولوا ( بگویید ) در آغاز این آیه بر می ­آید که زبان قال و حال یک شخص مسلم همواره باید اتّحاد و انسجام میان ادیان و پیامبران الهی باشد و گرنه از دایره اسلام و مسلمین خارج خواهد شد . از عبارات پایانی آیه نیز ، به خوبی بر می ­آید که مسلمین به احترام اسلامی که آورده­ اند ، حقّ ندارند فَرقی میان ادیان و پیامبران قائل شوند و الّا نه از مسلمین که از مشرکان محسوب خواهند شد :

« مُنِیبِینَ إِلَیْهِ وَ اتَّقُوهُ وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ لا تَکُونُوا مِنَ الْمُشْرِکِینَ * مِنَ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَ کَانُوا شِیَعًا کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ . » ، ( روم ، 30 / 31 ـ ٣٢ )

« به سوی خداوند در حال انابه باشید و از او پروا کنید و نماز را به پا دارید و از مشرکان نباشید . از کسانی که دینشان را متفرّق ساختند و به صورت گروههایی درآمدند که هر گروه به آنچه داشتند دلخوش و خوشحال بودند » .

در این آیه مراد از مشرکان ، نه بُت ­پرستان و مُنکران دین ، بلکه دینداران هستند ؛ امّا دیندارانی که در دین خود دچار فرقه ­گرایی شدند و به صورت « شیعه » ها ( گروهها ) و فرقه ­های مختلف درآمدند . آن سان که هرگروه به دارایی فکری و مذهبی خود دلخوش کرد و خود را فرقه ناجیه نامید و سایر گروهها و فرقه ­ها را اهل آتش و هلاکت خواند . همه جهانیان بدانند که این افراد با این تعصّبات و گرایشهای فرقه­ای ، « هیچ ربطی به اسلام و پیامبر اکرم (ص ) ندارند و حساب آنان با خداست » :

« إِنَّ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَ کَانُوا شِیَعًا لَسْتَ مِنْهُمْ فِی شَیْءٍ إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِمَا کَانُوا یَفْعَلُونَ . » ، ( انعام ، 6 / ١٥٩ )

نتیجه

در بیان خلاصه و نتیجه این نوشتار ، سخن شهید بزرگوار ، دکتر بهشتی (ره) بسنده است که فرمود : « بهشت را به بها دهند نه به بهانه » ! هرکس این بها را پرداخت ـ هرکه باشد ؛ از هر دین و آئینی که باشد ـ اهل بهشت است و هرکس به جای این بها ، به بهانه­ های مختلف ، دلخوش کرد ، اهل شقاوت و هلاکت خواهد بود ، هرکه  خواهد باشد .

فرقه ناجیه ، گروهی خاصّ با نام و عنوانی ویژه ، و با مشخّصات شناسنامه­ ای و جغرافیایی خاصّی نیست که منطبق با یکی از فرق و مذاهب اسلامی گردد ، بلکه وصفی است که از هر گروه و آیین و دینی تنها در برگیرنده افرادی است که به خدا و آخِرت ایمان آورند و عملِ صالح انجام دهند و تسلیم پروردگارشان گردند و میان ادیان و انبیای الهی فرقی ننهند .

نظر استاد کوشا

ذکر اعداد (72، 73 یا 12، 13 و...) در حدیث فرقۀ ناجیه، در این‌گونه موارد از باب کثرت است نه عدد خاص. چنان‌که اعداد 7 و 19 و 70 و 100 و 200 و هزار در قرآن و غیرقرآن معمولاً برای کثرت استعمال شده‌اند. به نقل زیر نیز توجه فرمایید.

مرحوم میرزا ابوالحسن شعرانى (رضوان الله تعالى علیه) در تعلیقه‏اى بر ترجمه «نفس المهموم» گوید:

مرا با ملحدى اتفاق بحثى افتاد.

ملحد گفت: در قرآن است که‏ «عَلَیْها تِسْعَةَ عَشَرَ» (المدثر، 31)، (نوزده نگاهبان بر جهنّم گماشته‏اند)، این عدد براى چیست؟

گفتم: عدد را گاه براى مبالغت آورند و غرض بخصوص آن عدد نیست.

چنان‏که فرمود: «إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّةً فَلَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ»‏ (التوبة، 80)، اگر هفتاد بار استغفار کنى براى ایشان خدا آنان را نیامرزد.

و در محاورات گوییم: 10 بار تو را دعوت کردم به خانه من نیامدى. 100 بار تو را نصیحت کردم نشنیدى.

گفت: 19 عدد اندک است و مبالغه را نشاید.

گفتم: مبالغت در هر جا به تناسب محل است، بر در زندان دو پاسبان بس است هرچند هزار کس به درون باشند، پس 19 در اینجا مبالغه را کافى است.

گفت: گیرم که چنین است 19 چرا اختیار افتاد، 10 چرا نگفت؟

گفتم بزرگتر عددى که ممکن بود در سیاق آیت‏ها آورده شود آورد، زیادتى مبالغت را که فواصل همه "راء" است‏ «إِنَّهُ فَکَّرَ وَ قَدَّرَ، فَقُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ، ثُمَّ قُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ، ثُمَّ نَظَرَ، ثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَ» و همچنین تا «لوّاحة للبشر، علیها تسعة عشر» (که در آخر همه آیات حرف «راء» است).

و در اینجا از عشر تا تسعة عشر هر یک را مى‏فرمود مناسب بود، و «تسعة عشر» (نوزده) بزرگتر عدد مناسب بود، آن اختیار افتاد.

چون این بشنید سخت شگفت آمدش و گفت: بسیار در آیات قرآن تفکّر مى‌کنید.

گفتم: قرآن براى همین آمد که تفکر کنند در آن، قوله تعالى: «أَفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى‏ قُلُوبٍ أَقْفالُها».