استاد کوشا گفت: نخستین گام برای فرهنگسازی، «تصحیح عقاید و باورها» و آنگاه «ایجاد آگاهی‌های لازم و کافی» برای انسان‌هاست.

 

به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی استاد کوشا، استاد محمدعلی کوشا اخیراً گفت‌وگویی با ماهنامۀ مهروماه در مورد نقش قرآن کریم و پیامبران(ع) در فرهنگسازی اجتماعی داشته است که با کلیک بر اینجا می‌توانید نسخۀ پی.دی.اف این گفت‌وگو را مشاهده و یا دریافت کنید. همچنین متن این گفت‌وگو با تصحیح سؤالات، در زیر آمده است.

قرآن کریم در مورد فرهنگ و ایجاد جامعه‌ای مبتنی بر التزام و اعتقاد به مبانی فرهنگی چه بیاناتی دارد؟

قرآن کریم در درجۀ نخست اصلاً کتابی صددرصد فرهنگی و فرهنگساز است.

نخستین گام برای فرهنگسازی، «تصحیح عقاید و باورها» و آنگاه «ایجاد آگاهی‌های لازم و کافی» برای انسان‌هاست.

اسلام با شعار«لا اله الا الله» یک فرهنگ دو بعدی ایجاد کرد.

بُعد اول نفی بت‌های جاندار و بی‌جان، و بُعد دوم متوجه کردن همگان به معرفت و پرستش الله.

اینجاست که «توحید» اساس و پایۀ فرهنگ می‌شود.

بنابراین اسلام با نفی هرگونه بت‌پرستی به تصحیح اذهان و مغزها و دل‌ها و اعتقادات پرداخته و با دعوت به سوی الله همگان را به سوی یک مبدأ بی‌نهایتِ ازلی و ابدی و سرمدی در علم و قدرت و سایر صفات جمال و کمال رهنمون گشته است.

و بر همین اساس هم، بنیاد خانواده و اجتماع را به سوی مسیری روشن هدایت نموده است.

أمّ الاساس فرهنگ در قرآن، توحید و یکتاپرستی و حرکت به سوی دریافت معرفت و شناخت صحیح است.

و ارج و ارزش تمام دانش‌ها و بینش‌ها را منوط به حرکت به سوی معرفت توحیدی می‌داند.

و به همین جهت است که پُرکاربردترین کلمه در قرآن کریم، کلمۀ «الله» است.

و انسانِ بدون حرکت در مسیر برنامه‌های الهی همچون صفری است که بدون عدد صحیح ارزش و اعتباری ندارد.

بنابراین، حاصل همۀ اندیشه‌ها، و یا کم و کیف روابط اجتماعی انسانی، سلوک اخلاقی، سیاسی، اقتصادی و نظامی همگی به نوعی زیر سیطرۀ حقیقتی است به نام فرهنگ کتاب آسمانی قرآن کریم.

در این کتاب روشن و روشنگر، خطوط کلی سعادت بشر در توجّه و رویکرد انسان‌ها به «مبدأ» و «معاد» ترسیم شده است.

کمترین آثار این دو، «زمینۀ شناخت» و «ایجاد روح امید» در وجود انسان است.

زیرا انسانِ دارای فرهنگ قرآنی همه چیزش زیر نظر خداست و هیچ اثری از او بی‌حساب و کتاب نمی‌ماند و اصولاً چیزی هم از او گم و ناپدید نمی‌شود، چون در روزی به نام قیامت، پاداش نیک یا بد همۀ اعمال خوب و بد خویش را می‌بیند.

نتیجه اینکه، فرهنگ قرآنی، فرهنگ اختیار و آزادی انسان بر اساس هدایت‌های ماورایی و مافوق چهارچوب مادی و طبیعی اوست.

در فرهنگ قرآنی، افق دید آدمی به وسعت جهان بی‌نهایت است و محدود به حدّ و مرزهای مادی اذهان بشری نمی‌شود.

در فرهنگ قرآنی تنها با دعوت حکیمانه بر اساس آگاهی‌های مبتنی بر دلیل و برهان، انسان‌ها با اختیار خویش موظّف به انتخاب راه درست از نادرست می‌شوند.

و هیچ تحمیل عقیده‌ای بر آنان روا نیست.

و البته در چنین فرهنگی اجازۀ تعدّی، تجاوز و پایمال کردن حقوق انسانی به کسی داده نمی‌شود. و اگر جامعه‌ای جز این باشد، جامعۀ اسلامی نیست!

و به همین جهت، انسانِ دست‌پروردۀ فرهنگ قرآنی، انسانی است که «لا یَظلِموُن وَ لا یُظلَمُون» است.

نه حقِّ ستمگری دارد و نه حقِّ ستم‌پذیری!

قرآن کریم، روش پیامبران(ع) در ایجاد و ترویج فرهنگ متعالی را چگونه تبیین و تعریف کرده است؟

روش انبیاء(ع) در فرهنگسازی، در درجۀ نخست همچون یک پزشک متبحّر، تشخیص درد و آنگاه تجویز درمان بوده است. پیامبران(ع) پس از تشخیص نیازها، راه رفع نیاز را پیدا می‌کردند. در واقع آنان انسان‌شناسانی بوده‌اند که راه رشد و تعالی و رسیدن به سرمنزل تکامل را از ذهن و دستگاه ذهنی انسان شروع می‌کردند. بدین جهت انبیاء(ع)، ابتدا به بازسازی و تصحیح ذهنیات مردمان می‌پرداختند و عقل و درک آنان را شکوفا می‌ساختند و سپس به قلب یعنی مرکز عواطف انسان توجه می‌نمودند و روابط عقلی و قلبی را دوشادوش هم بر اساس شناخت توحیدی استوار می‌ساختند. و به همین جهت کار آنان مبتنی بر تصحیح عقاید و ترویج اخلاق توحیدمدار بوده تا زمینۀ دستیابی به عمل صالح را در آدمی ایجاد کنند.

و باید بدانیم که فرهنگ انسانی بر روی سه پایۀ عقیده، اخلاق و عمل استوار است. و کاری که نقش پیامبران را برجسته می‌کند، القاء حقایق ماورایی و اتصال انسان به مبدأ بی‌نهایتِ وجود یعنی خالق انسان‌هاست که تضمینی اساسی برای پیشبرد کارهای انسان دین‌پذیر است.

تعاریف و نقل حوادث گذشته در آیات قرآن کریم جنبۀ فرهنگسازی و تربیتی دارند یا مضمون این حوادث، جنبه‌های دیگری را نیز بیان می‌کنند؟

بیان داستان گذشتگان در قرآن کریم، دارای جنبه‌های گوناگون حیات در حیات بشری است. در واقع، بیان حوادث تاریخی و واکاوی بسیار فشردۀ قضایا در قرآن، بیشتر جنبۀ بیان نکته‌های روانی، شخصیتی، اجتماعی و فلسفۀ وجودی انسان کمال‌خواه است. در لابلای لطایف و ظرایف داستان‎های قرآن، نوعی فلسفۀ تاریخ و تحلیل وجود انسان تاریخی نهفته است که برای یک روانشناس یا جامعه‌شناس آگاه می‌تواند سوژه‌آفرین باشد.

اتفاقاً در بیان قصص قرآن، سوژه‌های حقوقی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی درخور مطالعه به وفور دیده می‌شود که برای پژوهشگران عرصه‌های علوم انسانی می‌تواند راهگشا باشد.

قائلین به ایجاد فرهنگ و تمدن نوین، معارف تربیتی و فرهنگساز قرآن را دانشی تاریخی قلمداد می‌کنند و معتقد هستند دنیای کنونی، ضوابطی متأثر از شرایط دنیای کنونی را می‌طلبد و همچنین ادعا می‌کنند فرهنگ متأثر از بیانات قرآنی، مبهم است. نظر شما در این مورد چیست؟

گذشت زمان و سیر تحول تجربی آدمیان با همۀ کمّ و کیف آن، هرگز جدای از لوازم انسان بودن او نیست.

ببینید، قضایای تمدّن جدید و روابط اجتماعی انسان امروزین، هرگز او را از دایرۀ ذهن، زبان، اخلاق و ادراک انسانی‌اش خارج نمی‌سازد.

درست مثل دو دو تا چهار تا و قواعد ثابت ریاضی می‌ماند که بُعد زمان و مکان تأثیری در ثبات آن نمی‌گذارد.

به عنوان مثال: عنصر «امانتداری» یک پدیدۀ ثابت اخلاقی است که فطرت آدمی در تمام مکان‌ها و زمان‌ها به رعایت آن حکم می‌کند.

حال نمی‌شود گفت که با پیچیدگی‌های روابط اجتماعی و کشف صدها حقایق علوم تجربی و تسخیر فضا و فرضاً تصرف دیگر کرات آسمانی، این عنصر اخلاقی دوران خود را از دست داده و اکنون از حَیِّز انتفاع ساقط است و کاربردی ندارد!

یا با پیشرفت علوم و فنون بشری، هرگز عدد دو ضرب در دو مساوی با پنج نمی‌شود! و هرگز هم چنان نخواهد شد.

چیزی که باید مورد توجه مدّعیان توسعۀ علوم انسانی قرار گیرد این است که انسان امروزین باید بتواند رابطۀ پیشرفت علوم و فنون بشری را با دستاوردهای اعتقادی، اخلاقی و عملی دین به درستی کشف و تحلیل کند و میان آن‌ها ارتباط معقول ایجاد کند تا وجود یکی را مایۀ نادیده گرفتن دیگری قرار ندهد.

چون دین خالص آسمانی از سوی همان خالقی است که راز و رمز کشف علوم و فنون را به عنوان یک استعداد ذاتی در نهاد بشر قرار داده است.

بنابراین نه از سوی پیشرفت علوم و فنون، دین واقعی و آسمانی در معرض افول و غروب واقع می‌شود، و نه دین با دستاوردهای حقیقی‌اش سدّ راه علوم و فنون می‌شود.

بلکه تنها چیزی که دین را مخالف علم و یا علم را ضدّ دین جلوه می‌دهد، همانا جهل و نادانی و یا سودجویی شماری از انسان‌هاست که نه حقیقت دین را می‌فهمند! و نه توان استفادۀ راست و درستی از علوم و فنون امروزین بشری دارند!