آیتالله صالحی نجفآبادی در تمام آثارش سخت میکوشد تا خلاءهای تحقیقی را در موضوعاتی که لازم به تحقیق میبیند، پر کند و در ضمن نگارش، راه تحقیق و اسلوب کشف واقع را به دیگران بیاموزد.
با توجه به شناختی که از فقیه محقق و نویسنده اندیشهورز مصلح آیتالله صالحینجفآبادی (قدسسره) دارم، بعضی از دستاندرکاران «هفتهنامه خبری، تحلیلی شهروند امروز» از من خواستند به بهانه دومین سالگرد رحلت آن عالم بزرگ مقالهای تقدیم کنم. طبعاً چنین انتظاری از کسی که 30 سال تمام با آن عالم زاهد آزاداندیش مراوده علمی داشته و به ابعاد وجودی او از جهت منش، بینش و دانش آشنایی تاموتمام دارد، امری منطقی و بجاست.
البته بحث و بررسی همهجانبه درباره چنین شخصیتی که عمری را به تحصیل و تحقیق برای کشف حقیقت گذرانده و چشم طمعی هم به مقام و متاع دنیا ندوخته و به دور از هرگونه مریدورزی و مرادنمایی، بیهیچ پیرایهای کار علمی خویش را پیش برده و بر کرسی تدریس نشسته و صدها طالب علم را تربیت کرده و آثاری بس نفیس با قلم رسای خویش برجای نهاده، کاری ساده و آسان نیست.
بهویژه آن که داوری عدهای درباره او خالی از افراط و یا تفریط نبوده و شخصیت و مقام او را آنگونه که بود، نشناخته و براساس ظن و گمان خویش، یا متأثر از فضای تبلیغاتی به او نگریستهاند. آنچه را در این مقام لازم به ذکر میبینم، سیری در اندیشههای مصلحانه آن مرحوم در آثار مخطوط چاپ نشده اوست. آثار مخطوط آن استاد جامع و ژرفاندیش، همچون آثار چاپ شدهاش دارای نکتهها و تازههای فراوانی است.
او در تمام آثارش سخت میکوشد تا خلاءهای تحقیقی را در موضوعاتی که لازم به تحقیق میبیند، پر کند و در ضمن نگارش، راه تحقیق و اسلوب کشف واقع را به دیگران بیاموزد. او همچون شیوه تدریسش، در مقام تحریر نیز به شیوه محققانه کار علمی خود را پیش میبرد. و هر جملهای را که میپرداخت، آهنگ تحقیق و روح حقیقتجویی را در آن به کار میگرفت تا خلائی را پر و تشنه معرفتی را از زلال تحقیق سیراب کند؛ نه آن که نامی بجوید و کتابی بسازد و به نانی دست یازد! پاکی و صفا و صداقت آیتالله صالحی نجفآبادی را که تمام عمر موصوف بدانها بود، از تراوشات قلم همدورهایهایش بشنوید:
مرحوم حجتالاسلام والمسلمین احمدی خمینی شهری یکی از علمای مبارز که مدتی در رژیم طاغوت به صورت تبعیدی به سر میبرد، در ضمن نامهای به استاد صالحی مینویسد: «تواضع و اخلاق و نداشتن هیچ قسم بخل و کینه و بعضی از محسنات که در حضرتعالی هست، همواره مورد صحبت است. من حضرتعالی را از بسیاری از آن کسانی که مردم زیاد با آنها اظهار ارادت میکنند و نسبت به آنها مثل سلمان و مقداد نظر دارند، چه در قم و چه در بعضی از همان قبیل شهرها، بهتر میدانم.»
آیتالله محمد مؤمن قمی نیز در همان زمان طی نامهای به او مینویسد: «امید است، سالم و خوش باشید، گرچه مدتی است از محضرتان دوریم؛ ولی مکرر با رفقا ذکر خیرتان در میان بوده و محبتهای بیشائبه و عمیق جنابعالی فراموش نشدنی است. جداً دلتنگ شدهایم علیالقاعده میبایست با نوشتن چند کلمه محبتها را ادامه داده ما را از دلتنگی بیرون آورید».
آیتالله واعظزاده خراسانی نیز در نامهای مقام علمی و اخلاص استاد صالحی را ستوده و مینویسد: «به نظر بنده شما شجاعت و جرأت به خرج دادهاید که در محیط کنونی ایران و محیط مذهبی شیعه، چنین بحث مهمی به این کیفیت طرح کردهاید. بنده آرزو دارم آثار دیگری به همین سبک و نسق از آن دانشمند انتشار یابد.»
فرزند آیتالله العظمی محلاتی طی نامهای به آیتالله صالحی مینویسد: «کتاب [شهید جاوید] از بسیاری جهات مورد مطالعه و علاقه حضرت آیتالله والد قرار گرفته و بسیار آن را پسندیدهاند، اما متأسفانه هنوز افکاری موجود است که به عللی نمیتواند حقایق را بپذیرد.»
حدود 350 نامه از علما و محققان و مشاهیر ایران که برای استاد صالحی طی سنوات گوناگون به مناسبتهای مختلف بهویژه در قدردانی از آثار قلمی او ارسال داشتهاند و هر یک به نکات بدیعی از تألیفات او اشاره کردهاند، موجود است؛ شخصیتهایی همچون آیتالله العظمی سید هادی میلانی، حجتالاسلام مجدالدین محلاتی، شهید مرتضی مطهری، شهید محمد مفتح، علامه شیخالشریعه پاکستانی، استاد محمدتقی جعفری، محمدتقی فلسفی و شیخ حسین کرمانی و احسان بخشرشتی از آن جملهاند. و همچنین اجازهنامههایی از بعضی از مراجع بزرگ تقلید مثل آیتالله العظمی سیدعبدالهادی شیرازی(ره) و آیتالله العظمی امامخمینی(ره) به مرحوم استاد صالحی نجفآبادی از دیگر اسناد ارجمند درباره اوست.
یکی از دیدگاههای مرحوم صالحی در مسائل اجتماعی، عنایت او به «تحمل مخالف» در سیره امیرالمومنین علی(ع) است. او در اینباره بحثی دارد که خلاصه آن چنین است:
در سیره حضرت علی(ع) موارد بسیاری دیده میشود که کسانی در عقیده دینی یا سیاسی یا فقهی با امام(ع) مخالف بودند؛ ولی امان آنان را تحمل میکرد و به خاطر داشتن عقیده مخالف آنان را مورد بیمهری قرار نمیداد؛ از جمله: آنگاه که امیرالمومنین(ع) پس از مشورت با اصحابش تصمیم گرفت با معاویه بجنگد و به نمایندگان خود در سایر کشور نوشت، آماده حرکت برای جبهه جنگ با معاویه شوند.
اما دو گروه در صحت جنگ امام(ع) با معاویه تردید کردند و گفتند چون ما در صحت این حرکت شک داریم پیشنهاد میکنیم ما را به جبهه دیگری غیر از آنچه نظرتان است، اعزام بدارید. امیرالمومنین(ع) نه تنها از پیشنهاد آنان ناراحت نشد بلکه فرمود: «مرحبا و اهلا هذا هو الفقه فی الدین و العلم بالسنه من لم یرض بهذا فهو خائن جبار (جائر)؛ چنین پیشنهادی همان فقه در دین و علم به سنت است و هرکس بدان راضی نباشد خائن و زورگو است.» (شرح نهجالبلاغه ابنابیالحدید، ج3، ص186) این دو دسته از اصحاب عبدالله بن مسعود بودند که در میان آنها دو چهره سرشناس دیده میشدند؛ یکی ابوعبیده سلمانی و دیگری ربیع خنین زاهد معروف که به خواجه ربیع شهرت دارد. از این متن تاریخی چند مطلب استنباط میشود:
الف- حضرتعلی(ع) مردم را در اظهارنظر برخلاف نظر خود آزاد گذاشت و نظر مخالف را تحمل کرد؛ بیآن که صاحبنظر مخالف را متهم به انحراف از اسلام نماید.
ب- در تشخیص موضوع، امام(ع) نظر خود مردم را ملاک عمل آنان قرار داد؛ نه نظر خویش را.
ج- امام(ع) در تشخیص حق و باطل نظر خود را بر مردم تحمیل نکرد.
د- افرادی که در صحت تشخیص امام تردید کردند؛ از طرف آن حضرت متهم به انحراف نشدند، بلکه امام(ع) همین تردید و کنجکاوی را به عنوان فقه در دین و علم به سنت تلقی فرمود و آنان را آزاد گذاشت تا خود فکر کنند و صحیح را از ناصحیح تشخیص دهند.
هنگامی که حضرت علی(ع) در کوفه مسأله جنگ با معاویه را به مشورت گذاشت و بزرگان یاران امام(ع) از قبیل مالکاشتر و قیس بن سعد و هاشم بن عقبه و همفکرانشان جنگیدن با معاویه را پیشنهاد کردند؛ گروهی از قبیله غطفان و بنیتمیم به مجلس امام(ع) وارد شدند و عبداللهبن معتمعبسی و حنظله بنربیع تمیمی به نمایندگی آنان سخن گفتند و مخالف نظر امام(ع) سخن گفتند و افراد دیگری از آن گروه هم همانند آنها سخن گفتند. آنگاه مالک بن حبیب از همفکران امام(ع) گفت: یا امیرالمؤمنین من شنیدهام که این حنظله با معاویه مکاتبه دارد، او را به ما تسلیم کن که زندانش کنیم تا این جنگ تمام شود و شما از جبهه برگردید.
و نیز دو نفر از قبیله عبدالله بن معتم برخاستند و گفتند: یا امیرالمؤمنین! ما شنیدهایم این سخنگوی ما با معاویه مکاتبه دارد؛ پس یا خود شما او را زندانی کنید یا او را به ما تسلیم کنید که زندانش کنیم تا این جنگ تمام شود و شما از جبهه برگردید. آنگاه حنظله و عبدالله بن معتم به آنان گفتند: این است پاداش کسی که برای شما خیرخواهی کند و رأی خود را درباره آنچه بین شما و دشمنان میگذرد خالصانه اظهار کند؟! در اینجا حضرت علی(ع) به حنظله و عبدالله فرمود: «الله بینی و بینکم و الیه اکلکم و به استظهر علیکم اذهبوا حیث شئتم؛ خداوند میان ما و شما حاکم است و کار شما را به او واگذار میکنم و از او علیه شما کمک میطلبم، شما آزادید هر کجا میخواهید بروید.» (شرح نهجالبلاغه ابنابی الحدید،ج3، صص 175 و 176).
این دو نفر بعداً با دو گروه گریختند و به معاویه ملحق شدند؛ ولی با دو گروه خود از معرکه جنگ دور شدند و در جنگ صفین شرکت نکردند. از این مطلب کوتاه تاریخ چند مطلب استفاده میشود:
الف- عده زیادی از شهروندانی که زیر سایه حکومت علی(ع) زندگی میکردند، با کمال آزادی در محیطی که خود امام و بزرگان اصحابش همه میگویند: باید با معاویه بجنگیم، نظر خود را برخلاف امام و بزرگان اصحابش اظهار میکنند و بدون هیچگونه ترس و وحشتی میگویند: فعلاً صلاح نیست با معاویه بجنگیم و باید با وی مکاتبه کنیم، چون نمیدانیم پیروزی با چه کسی خواهد بود و امام(ع) این رأی مخالف را تحمل میکند و صاحبان نظر مخالف را مؤاخذه نمیکند و این مخالفان با کمال آزادی در فضای حکومت آن حضرت تنفس میکنند.
ب- با آن که کسانی در جلسه عمومی به امام گفتند: ما شنیدهایم حنظله و عبدالله با معاویه مکاتبه میکنند و پیشنهاد زندان کردن آن دو را مطرح کردند، امیرالمؤمنین آنان را زندانی نکرد و حتی مورد بازجویی هم قرار نداد و به اصل برائت عمل کرد.
ج- با این که مسأله جاسوسی خیلی مهم و حساس است و به حیات کل امت مربوط میشود و اگر مکاتبه آن دو نفر با معاویه واقعیت داشت، میتوانست ضربه سختی به امت اسلامی و جبهه حق بزند؛ در عین حال آن حضرت به محض متهم بودن آن دو از آنان سلب آزادی نکرد. از اینجا معلوم میشود آزادی فرد و احترام به حقوق انسان در نظر امام آن قدر مهم است که به محض صرف دو گزارش به نام «مصلحت امت»، امام(ع) اقدامی علیه آن دو روا نمیدارد.
در اینجا طبعاً سؤالی پیش میآید که آیا مصلحت امت بر مصلحت افراد مقدم نیست؟ و آیا بهتر نبود چند نفر از سران این گروه که سرانجام به سوی معاویه رفتند-اگر چه در جنگ شرکت نکردند-، بازداشت میشدند و برای حفظ کیان حکومت امام برای مدتی از چند نفر سلب آزادی میشد و بالأخره آیا بهتر نبود که آزادی چند نفر فدای مصلحت امت شود؟ در جواب این سؤال باید گفت: معلوم است که مصلحت امت بر مصلحت فرد مقدم است؛ ولی باید این مطلب بررسی شود که آیا بازداشت یک عده از کسانی که در یک مسأله نظامی سیاسی برخلاف نظر رجال حکومت نظر دادهاند و دو نفر از سران آنان متهم به رابطه داشتن با دشمن شدهاند، در نهایت به زیان امت نخواهد بود؟
باید ببینیم بازداشت یک عده از این افراد چه سودی دارد و چه زیانی؟ سودی که از این بازداشت تصور میشود، جلوگیری از اقدام احتمالی این عده بر ضد نظام حاکم است و زیانی که در بردارد؛ یکی سلب آزادی از افرادی که جرمی برای آنان ثابت نشده است و به تعبیر دیگر تجاوز به حقوق افرادی که «اصل برائت» آنان را بیگناه میشناسد و دیگر رعب و وحشت در جامعه که نتیجه مستقیم آن نفرت و سلب اعتماد مردم از نظام حاکم است. سودی که از بازداشت یک عده به دست میآید یک سود احتمالی است، زیرا اقدام این عده مفروض بر ضد حکومت حتمی نیست. پس سودی هم که برای بازداشت این عده تصور میشود، حتمی نیست، ولی زیان آن حتمی است...
آیتالله صالحی نجفآبادی طی نامهای به رئیسمجلس شورای اسلامی در زمان جنگ ایران و عراق (پس از آزادی خرمشهر) مینویسد: «بدیهی است مذاکره برای ایجاد صلح و رفع تجاوز، نه مستلزم تعطیل جنگ است، نه تسلیم در برابر تجاوز، نه نشانه ضعف و نه لازمهاش کم شدن آمادگی رزمی طرف مورد تجاوز است. بلکه مذاکره اصلاحی در حال ادامه جنگ عمل به حکم عقل و آیه قرآن و پیمودن عاقلانهترین راه برای رفع تجاوز و استقرار امنیت است...
امام سجاد(ع) در اجتماع مردم شام با اصرار زیاد یزید را راضی کرد که اجازه دهد، امام به منبر برود و سخن حق خود را بگوید و این کار را بر خود واجب میدانست که این همه اصرار کرد تا یزید را راضی نمود و به منبر رفت و موضع خود و پدر خود را و موضع ضد اسلامی یزید را تشریح کرد و تا حدود زیادی تبلیغات سوء دستگاه بنیامیه علیه خاندان رسالت را خنثی کرد. امام سجاد(ع) نگفت: چون یزید در این مجلس حضور دارد، موضع این اجتماع، اسلامی نیست و من سخن گفتن در آن را تحریم میکنم؛ بلکه کوشش کرد در حضور یزید با گفتن حقایق و روشن کردن اذهان مردم فریب خورده به آن اجتماع طاغوتی و یزیدی رنگ و جهت اسلامی بدهد...
بدیهی است شروع مذاکرات هرگز موجب پایین آمدن روحیه رزمی نیروهای رزمنده و یا کم شدن فداکاری ملت ایران نخواهد شد و بلکه به عکس، با گفتن حقایق در جلسات مذاکرات و گسترش تبلیغات صحیح به نفع ایران و روشن کردن واقعیات برای جهانیان روحیه نیروهای رزمنده و مردم ایران قویتر و به پیروزی امیدواتر میشوند...»
مرحوم استاد صالحی در تمام نوشتهها و اظهاراتش شیوه خردورزی و استدلال را مبنای اصلاحگری خود میداند و هیچگاه بدون دلیل متقن و استوار اظهارنظر نمیکند؛ به عنوان مثال در خصوص مذاکره با دشمن متجاوز به سیره و عمل پیامبر اکرم(ص) و اهلبیت اطهار(ع) استناد میجوید در ضمن نامه مبسوط او به رئیس مجلس شورای اسلامی در زمان جنگ (هاشمی رفسنجانی) مینویسد:
«الف- میدانیم که پیامبر خدا(ص) در واقعه صلح حدیبیه پیک مخصوصی فرستاد تا با مشرکان متجاوز که آن حضرت و اصحابش را از وطنشان بیرون کرده و چند سال با وی جنگیده بودند ملاقات کند و سرانجام، خود پیغمبر(ص) با مشرکان متجاوز که نیروهای مسلح خود را بسیج کرده و از ورود رسول خدا(ص) به مکه و زیارت خانه خدا جلوگیری کرده بودند، مذاکرات مستقیمی را شروع کرد و به برکت این مذاکرات مستقیم از جنگ جلوگیری کرد و پیمان صلح حدیبیه را منعقد نمود. (سیره ابنهشام ج2، صص 315 - 317)
بدیهی است مذاکرات مستقیم رسول خدا(ص) با مشرکان تجاوزگر؛ نه دلیل ضعف بود، نه به معنای پذیرفتن تجاوز، بلکه آن حضرت از موضع قدرت و با آمادگی کامل رزمی با سران شرک مذاکره کرد و از جنگ جلوگیری کرد و این فتح بزرگی بود که نصیب آن حضرت شد و بعضی از مفسران آیه «انا فتحنا لک فتحا مبینا» را در مورد صلح حدیبیه میدانند. (مجمع البیان، ج9، ص109) البته بعضی از یاران رسولخدا(ص) که به شعار بیش از شعور اهمیت میدادند، از مذاکرات صلح و نتیجه آن ناراضی بودند و میگفتند: این چه ذلتی است که ما میپذیریم؟! ولی پیغمبرخدا(ص) به این شعارهای توخالی و افراطی که ممکن است،گاهی امتی را به سقوط بکشاند توجهی نمیکرد.
ب- حضرت علی(ع) در حادثه جنگ جمل با طلحه و زبیر متجاوز که گروهی از شیعیان بیگناه امام را کشته و قریب 15 هزار نفر را با تهدید، تطمیع و تزویر به طور غیرقانونی مسلح کرده و جبهه جنگ را بر ضد امام گشوده بودند، در میدان جنگ به طور مستقیم مذاکره میکند تا از جنگ جلوگیری کند، و نکته جالب اینکه این مذاکرات به دعوت امام(ع) انجام شده است (مروج الذهب، ج2، ص362). و نیز امیرالمومنین(ع) برای حل مشکل طغیان معاویه مستقیماً برای این عنصر متجاوز نامه مینویسد و با پیک مخصوص نزد وی میفرستد تا از راه مکاتبه مستقیم این مشکل را حل کند و این روابط مکاتبهای تا مدتی طولانی ادامه مییابد. (مروج الذهب، ج2، ص372).
و این جزئی از سیاست خارجی اسلام است که همیشه بیآنکه ظلم را بپذیرد راهحل سیاسی را بر راهحل نظامی ترجیح میدهد و این سیاست را قرآن کریم ترسیم کرده، آنجا که درباره مشرکان مهاجم که جنگ بدر را به وجود آوردند به پیغمبر(ص) میفرماید: «و ان جنحوا للسلم فاجنح لها و توکل علیالله؛ اگر دشمنان متجاوز، تمایل به صلح نشان دادند، تو ای پیامبر، صلح را بپذیر و بر خدا توکل کن.» (انفال،61) بدینگونه میبینیم که در اسلام، صلح و مسالمت، اصل و پایه است و جنگ یک حالت اضطراری است که باید تا ممکن است از آن جلوگیری شود.
ج- حضرت امام حسین(ع) در ایام توقف در کربلا به عمربن سعد پیشنهاد میکند که با وی ملاقات کند و عمربنسعد میپذیرد و ملاقات بین دو اردوگاه انجام میشود و امام(ع) با ابنسعد به مذاکره مینشیند و این مذاکره حداقل سه دفعه تکرار میشود و به نتیجه مثبت نیز میرسد و نتیجه آن، نامهای بود که عمربنسعد به ابنزیاد نوشت که از جنگ جلوگیری کند و ابنزیاد در وهله اول پذیرفت؛ ولی شمر از آن جلوگیری کرد. (ارشاد مفید، ص210)
دقت کنید، این ملاقاتها و مذاکرات سیاسی به پیشنهاد امام حسین(ع) انجام شده است؛ این نه دلیل ضعف امام(ع) است، نه دلیل پذیرفتن ظلم بلکه این پیروی از سیاست حکیمانه اسلام است که بدون این که ظلم را بپذیرد و در مقابل طغیانگر چه داخلی و چه خارجی اول به سراغ راهحل سیاسی میرود که از جنگ جلوگیری کند.
از آنچه گفتیم روشن شد که اصل ملاقات و مذاکره با دشمن متجاوز نه تنها ممنوع نیست، بلکه گامی واجب هم هست.»
آیتالله صالحی توصیه اکید بر مطالعه دقیق و تاریخ اسلام دارند و حتی ناآگاهی از تاریخ اسلام به ویژه حوادث مربوط به غزایا و سرایای رسولخدا(ص) را سبب کجفهمی در مسائل مربوط به جهاد میدانند و لذا صحت فتوای فقیه در باب مسائل مربوط به جهاد، منوط به فهم درست او از تاریخ جنگهای پیامبر(ص) است.
او در این باره چنین مینویسد: «ما هر چند تاریخ اسلام را بیشتر و عمیقتر مطالعه کنیم و از سیره پیغمبر(ص) و ائمه(ع) بیشتر آگاه شویم، بینش اسلامی ما بیشتر میشود و بهتر میتوانیم عمل کنیم و از تندرویهایی که ممکن است ما را به بیراهه ببرد مصون بمانیم... در اینجا ممکن است سؤال شود: مگر تبری که از لوازم ایمان است، معنایش این نیست که مسلمان نباید با دشمنان اسلام خوشرفتاری کند؟
در جواب این سؤال باید بگوییم: تبری که از لوازم ایمان است، معنایش این نیست که مسلمان باید با کفار و مخالفین اعتقادی خود به طور ابتدایی، سر جنگ و ستیز داشته باشد و در فکر آزار آنان باشد؛ بلکه معنای تبری این است که مسلمان نباید با عناصر ضد اسلام پیوند محبت و وحدت داشته باشد، اگرچه عملاً باید با آن رفتار انسانی داشته باشد تا به سوی اسلام جذب شوند.
این که علی(ع) میفرماید: به معاویه و یارانش فحش و دشنام ندهید (نهجالبلاغه فیضالاسلام، خطبه 197) معنای سخن امام این نیست که یاران آن حضرت نباید از دشمنان خدا تبری داشته باشند، بلکه معنایش این است که در عین حال نباید با معاویه و همفکرانش پیوند وحدت و محبت داشته باشند و نباید زبان خود را به پلیدی دشنام و روح خود را به انحطاط اخلاقی آلوده سازند.»
در میان آثار مخطوط برجای مانده از آیتالله صالحی نجفآبادی با عنوان «ضرورت تحقیق در چند موضوع» برمیخوریم که آن مرحوم سرفصلهای آنها را نوشته و به شماری از منابع اشاره کرده است؛ ولی افسوس که عمرش وفا نکرد تا آنگونه که خود میخواسته درباره آن موضوعات به تحقیق بپردازد. او به موضوعاتی از قبیل: دموکراسی در اسلام، حکومت، علوم و ادبیات، مذاهب، سیاست، تشکیلات، منابع مالی، احادیث، قضاوت، موضعگیری ائمه در برابر غلات، آغاز نزول وحی و جمعآوری قرآن اشاره کرده است.
البته عناوین نیمهتمام تحقیقی او که به صورت مخطوط برجای مانده، حدود 40 عنوان را تشکیل میدهد و همچنین دروس حوزوی آن مرحوم که حدود 600 نوار درسی از آنها به صورت ضبط شده برجای مانده که پس از پیاده شدن از نوار با دیگر آثار مخطوط حداقل 10 جلد کتاب 300 صفحهای را تشکیل میدهد که همه مباحث آنها استدلالی، علمی و حائز اهمیت فراوان هستند و فعلاً جلد نخست از آن مجموعه تحت عنوان «اندیشههای قرآنی صالح» آماده چاپ و نشر است.
استاد محمدعلی کوشا