اصل حکم الهی که «مجازات مجرم» است ثابت است. اما چگونگی شکل مجازات در بستر زمان و مکان ممکن است تغییر کند تا سبب تنبه مردم و عامل بازدارندگی از جرم در جامعه باشد.
آیا احکامی که به هر دلیل امکان تحقق ندارد و جامعه نیز پذیرای آن نیست مانند «قطع دست دزد» و امثال آن نباید قانونی جایگزیناش شود که بازدارندۀ جرم و جنایت باشد؟
سنگسار امروزه سبب بیدینی میشود، نه عامل بازدارندۀ جرم!
آیا نباید حقوقدانان فکری برای جایگزینی آن بکنند؟
پس اینگونه احکام شرعی، طریقیت دارد، نه موضوعیت. یعنی شارع خواسته است به هر طریقی مانع بسط جرم شود منتها در شرایطی قطع دست و سنگسار بازدارندۀ جرم بود ولی در شرایط مدنیت و توسعۀ همهجانبۀ اجتماعی، طریق دیگری بازدارندۀ جرم میشود.
این معنایاش این نیست که ما حکم خدا را نقض کردهایم بلکه شرایط اجتماعی موضوع حکم را تغییر داده و با تغییر موضوع، حکم هم تغییر میکند.
اگر کسی بگوید در 1400 سال پیش، پیامبر بر خر و استر و اسب و شتر سوار میشده است پس امروز هم ما همان را انجام دهیم! کسی از او نمیپذیرد. خود همان فقیهان هم با هواپیما به لندن برای معالجه تشریف میبرند، نه با خر! چون شرایط عوض شده است.
البته این تغییر شامل اصل عبادات نمیشود.
پس اصل حکم الهی که «مجازات مجرم» است ثابت است. اما چگونگی شکل مجازات در بستر زمان و مکان ممکن است تغییر کند تا سبب تنبه مردم و عامل بازدارندگی از جرم در جامعه باشد.
استاد محمدعلی کوشا