در مسائل مهم و حیاتی که مستقیماً با روح و جان انسانها و با مرگ و زندگی آنها در ارتباط است، باید به شدت از احساسات فاصله گرفت و از اظهار نظرهای احساسی پرهیز کرد.
مسلماً برای خوانندگان عزیز، به ویژه برای آشنایان با آثار و اندیشههای شهید مطهری پرسش برانگیز خواهد بود که با تیتر و عنوانی مواجه شوند که هیچ یک از دو طرف بحث در هیچ اثر و نوشتهای، کوچکترین اشارهای بدان نکردهاند، اما با اندکی بردباری مشخص خواهد شد که انتخاب عنوان یادشده چندان هم بیوجه نیست. مقدمتاً باید اشاره کرد که اگرچه دوستداران انقلاب باید در همه زمانها و مکانها مراقب گفتارها و اظهارنظرهای خود باشند تا خواسته و ناخواسته آب به آسیاب دشمن نریزند، اما به نظر میرسد که این مراقبت و دقت در مواقع بحرانی و حساس باید بسیار بیشتر از هر زمان دیگری باشد تا موجبات سوء استفاده دشمنان فراهم نشود؛ امری که به نظر میرسد در مصاحبه اخیر آقای بهرامپور با شبکه یک سیما مراعات نشد و ایشان ناخواسته مطالبی را به عنوان فهم و تفسیر قرآن مطرح کردند که هر چند نادرستی آن برداشتها از طرف برخی استادان سطوح عالی حوزه (که آقای بهرامپور خود خواستار آن شده بودند که اگر اشتباه میکنند آنها تذکر دهند) با صراحت اعلام شد، اما شاید بهتر آن باشد که ایشان خود نیز به تصحیح فهم و برداشت خود اقدام کند تا از سوء برداشتها و سوء استفادههای احتمالی از سخنانش جلوگیری شود.
حقیقت این است که اسلامهراسی، ایرانهراسی و سیاهنمایی هرآنچه که مربوط به ایران و اسلام است واقعیت انکارناپذیری است که دشمنان آگاه با برنامهریزیهای حساب شده و درازمدت، به دنبال پیاده کردن آن هستند. آنها دشمن هستند و طبیعی است که انتظاری جز این نباید از دشمن داشت. اما آنچه که مهم است این است که متولیان امور در داخل کشور باید به گونهای برنامهریزی و برنامهها را به شکلی مدیریت و اجرا کنند که زمینه و بستری برای بروز ناآرامی فراهم نشود، چرا که بیتوجهی به آن، هزینههای مادی و معنوی زیادی بر مردم و نظام تحمیل میکند که به راحتی قابل جبران نیست. اگرچه به باور من آنچه را که در اواخر آبان و پس از اعلام افزایش قیمت بنزین در فضای جامعه پیش آمده، نباید صرفاً از زاویه مسائل امنیتی مورد تجزیه و تحلیل قرار داد، بلکه باید تحلیل درست جامعهشناختی هم از آن به عمل آید تا مانع بروز و تکرار آن در آینده شد؛ ولی به هر حال، آنچه که پیش آمد با دخالت نهادهای مسئول کنترل شد و به تدریج آن فضای به شدت ملتهب روزهای نخست، آرام شد، هرچند که نارضایتیها کم و بیش باقی ماند که باید برای آن هم چارهای اندیشید.
اما پس از آرامش جامعه دیگر نباید رفتارها و گفتارهای بزرگان دین و دولت به گونهای باشد که باعث عصبانیت بیشتر مردم و سرخوردگی آنها شود و بر شدت نارضایتی پنهانشان بیفزاید. اینکه بالاترین مقام اجرایی کشور با خنده و شوخی از بیخبری خود از گرانی بنزین سخن بگوید یا فرد دیگری درصدد قرآنیزه کردن برخوردها برآید و با تکیه بر آیهای از قرآن به اِعمال خشونت علیه دستگیرشدگان فرمان دهد، نه تنها آرامش روحی و روانی جامعه را بر هم میزند و بر شدت عصبانیت مردم میافزاید، بلکه هرگز با مبانی دینی سازگاری ندارد و یک فعل اخلاقی قابل دفاع هم تلقی نمیشود.
در جایی که رئیس محترم قوه قضائیه با صراحت به دادستانهای سراسر کشور اعلام میکند که تا آنجا که میسر است با رأفت اسلامی با دستگیرشدگان برخورد کنند و حساب کسانی را که گول خوردهاند از آشوبگران جدا کنند، نباید فردی با تکیه بر فهم و برداشت شخصی خود از یک آیه قرآن و بدون توجه به شرایط زمانی و مکانی وقوع جرم، و بیاعتنا به نوع بزه و تعداد بازداشت شدهها، همانند قاضی و حاکم شرع، حکم قضایی صادر کند و خواستار فرستادن آنها در یک کشتی قراضه در وسط دریا و زجرکش شدنشان شود و توجه نداشته باشد که این برداشت تفسیری را در کلاس درس یا یک جلسه خصوصی یا عمومی تفسیر نمیگوید که بازتاب منفی چندان گستردهای را در پی نداشته باشد، بلکه در یک مصاحبه تلویزیونی با میلیونها بیننده بر زبان میآورد که نه تنها در داخل کشور بازتاب مثبتی ندارد، بلکه به راحتی میتواند مورد سوء استفاده دشمنان قسم خورده خارج هم قرار بگیرد، چنانکه عملاً هم این گونه شد و آنها این چنین اظهاراتی را به سخره گرفتند و با پارهای برخوردهای خشن داعش مقایسه کردند.
مگر در حکومت مبتنی بر قانون هر کسی حق دارد با تکیه بر فهم و برداشت شخصی خود از یک یا چند آیه قرآن حکم کلیِ قضایی صادر کند؟ مگر قرآن همین یک آیه را دارد و مگر نباید به شأن نزولها توجه کرد؟ مگر برای صدور حکم نباید به مجموع آیات مربوط به یک موضوع مراجعه کرد؟ و مگر غیر از این است که مراجعه به سنت برای فهم مجملات قرآن لازم و ضروری است؟ مگر نباید به اندیشههای فقها و آنچه در فقه آمده برای استنباط احکام قضایی، آن هم در یک چنین مسئله مهم حیاتی که با جان انسانها سروکار دارد مراجعه کرد؟ مگر توجه به مواد آیین دادرسی مدنی، آیین دادرسی کیفری و قوانین مجازات اسلامی در این گونه محاکمات ضروری نیست؟ و مگر برای همه دستگیرشدهها تنها یک حکم شرعی در قرآن وجود دارد و آن هم همان چیزی است که در مصاحبه مذکور آمده است؟ آیا نباید برای اعتبار و آبروی نظام در عرصههای بین المللی نگران بود؟ اینها و دهها سؤال مشابه دیگر، پرسشهای بی جوابی است که جناب بهرامپور باید برای آنها پاسخی بیابد. آنچه از این گونه اظهار نظرها بر میآید این است که گویا ایشان آن گونه که بایسته است از افکار عمومی برداشت درستی ندارند و با جوانان دانشگاهی و غیردانشگاهی که شبههها و پرسشهای بسیاری را در مباحث مختلف دینی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مطرح میکنند، نیز ارتباط عمیقی پیدا نکردهاند؛ وگرنه به این راحتی چنان مطالبی را مطرح نمیکردند و پس از اظهارنظر هم چنین بیان نمیداشتند که اگر اینها را نگویند به قرآن خیانت کرده اند! آیا واقعاً اکنون بر این باوراند که به قرآن خدمت کردهاند؟!
اگر دانشجویی از ایشان بپرسد که زجرکش کردن دستگیر شدهها در وسط دریا، با زنده زنده سوزاندن خلبان اردنی به دست داعش چه تفاوتی با هم دارد چه جوابی خواهند داد؟! آیا تفاوت فقط در این است که آن خلبان بخت برگشته را در قفسی آهنین سوزاندند، ولی اینها را باید در کشتی قراضهای در وسط دریا رها کرد؟! آیا نباید به این نکته اندیشید که جمهوری اسلامی هزینههای مادی و معنوی زیادی را در راه مبارزه با داعش پرداخت کرد و ما حق نداریم با اظهارنظرهای سطحی و احساسی خود اعتبار جهانی این خدمت بزرگ را خدشه دار کنیم؟ تجربه نشان داده است که برخوردهای قهری و خشن، و رفتارهای کینهتوزانه و انتقامجویانه همیشه در دراز مدت به خشونت بیشتر منتهی میشود. به همین دلیل، آنچه از مفسر قرآن در این گونه موارد انتظار میرود این است که به جای ترویج خشونت، همچون پدری مهربان با رفق و مدارا و چهرهای رحمانی و قرآنی با جامعه مواجه شود و از عطوفت انسانی و رأفت اسلامی سخن بگوید تا دلها نرم شود و آرامش بیشتری در جامعه پدید آید؛ و البته تردیدی نیست که قوه قضاییه هم با تکیه بر قوانین خود با برهمزنندگان امنیت و آرامش جامعه برخورد خواهد کرد.
شهید مطهری بارها در آثار خود اشاره کردند که اگرچه اخباریگری به عنوان یک جریان فکری قرنهاست که از بین رفته است، ولی رگههای تفکر اخباریگری همچنان در بخشهایی از جامعه حضور دارد و فعال است. اکنون نیز نباید چنین تصوری در جامعه پدید آید که هرچند جریان داعش عملاً شکست خورده و از جامعه جهانی حذف شده است، اما لایههایی از همان تفکر همچنان در ذهن برخی افراد باقی مانده است. وظیفه مفسر آرامش بخشی به جامعه و امنیتآفرینی در بین مردم است نه التهابآفرینی و دامن زدن به احساس ناامنی. حتی اگر قرار است این گونه سخنان گفته شود هم باید آن را به فرماندهان نظامی و انتظامی و مسئولان امنیتی کشور واگذار کرد. هرچند که از نظر جامعهشناسی و روانشناسی هم به نفع جامعه نیست که آنها هم پس از فروکش کردن التهابها از این گونه ادبیات استفاده کنند.
نباید در جایگاه مترجم یا مفسر قرآن از یک چنین ادبیات تند و خشنی بهره برد که وهن دین و متون دینی را در ذهن نسل جوان به همراه داشته باشد و احساس ناخوشایندی را نسبت به قرآن در آنها پدید آورد، آن هم پس از فرو نشستن ناآرامیها که نیازی به این گونه تفسیرها نیست. امروزه دیگر نمیتوان بدون توجه به مباحث حقوق بشری و منشور حقوق شهروندی، و بیتوجه به دستاوردهای دانش بشری در حوزههایی نظیر مردم شناسی، روان شناسی، جرم شناسی، اقلیم شناسی، علوم تربیتی و حقوق، صرفاً با تکیه بر اندیشههای تفسیری مفسران پیشین به بیان فهم و برداشت خود از قرآن و حدیث، به ویژه در امور قضایی و جزایی اکتفا کرد و توقع داشت که جامعه هم از آنها استقبال کند. مگر رجم زانی از امور پذیرفته شده دین و شریعت نبوده و نیست که فعلاً با همین ملاحظات حقوق بشری متوقف شد و به مجازاتهای جایگزین بدل شد؟ و اصولاً اگر توجه به پارهای از این چنین ملاحظاتی نباشد، بحث مجازاتهای جایگزین چه معنا و مفهومی خواهد داشت؟
نباید شرایط زمانی و مکانی وقوع جرم را برای اجرای احکام جزایی کاملاً نادیده گرفت یا به کلی فراموش کرد. اینجاست که باید گفت استاد شهید مرتضی مطهری که قطعاً فهم و برداشتی به مراتب بیشتر، دقیقتر و عمیقتر از آقای بهرامپور از قرآن و فقه و حدیث داشتند در عالم معنا از ایشان به شدت گلهمند هستند و آنچه را که در آغاز انقلاب به برخی جوانانِ کم سن و سالِ احساساتی توصیه کردند به آقای بهرامپورِ پا به سن گذاشته با تجربه نیز یادآور میشوند که: «راه آینده ما همان راه گذشته ماست که انقلاب طى کرده، راه عدالت اجتماعى در ظلّ اسلام [و آزادى و استقلال در ظلّ اسلام.]واقعاً نباید در دولت اسلامى ظلمى واقع شود، واقعاً نباید اجحافى به حق کسى بشود. به حق یک مجرم هم نباید اجحاف شود، ولو یک مجرم مستحقالقتل. واقعاً ما حق داریم از یک عده از جوانها گله کنیم. در عین این که ما احساسات آنها را تقدیر میکنیم، اما در عین حال این مقدار هم حق گلهگذارى از آنها را داریم که اینها آنچنان حس انتقامجوییشان نسبت به مجرمها شدید است که گاهى سخنانى میگویند که با منطق احساسات جور درمیآید نه با منطق اسلام. یک وقتى رفته بودیم خدمت جناب آقاى مهندس بازرگان در نخستوزیرى. دیدم پاسدارانى که آنجا بودند با هم حرف میزنند. انتقاد داشتند از این اعدامهایى که فعلاً وجود دارد، میگفتند چرا گلولهها را به اینها حرام میکنند، مگر اینها ارزش گلوله خوردن دارند؟! بروند اینها را زنده بریزند در دریا. ضمن اینکه ما احساسات پاک این افراد را تقدیر میکنیم باید بگوییم که اسلام این گونه نیست. از نظر اسلام مجرمى که هزارها نفر را کشته و هزارها جنایت کرده است که اگر بناى اعدام بخواهد باشد، صد بار باید اعدام شود، در عین حال، همو هم حقوقى دارد و حق او نباید نادیده گرفته شود. ما هزار و سیصد سال است از مکتب على این درس را میآموزیم که ابن ملجم مرادى ضارب امام على بن ابیطالب [مورد توجه على علیه السلام بود که با او بدرفتارى نشود.]ارزش على چقدر بود؟ واقعاً از نظر ما اگر به قصاص قتل حضرت امیرالمؤمنین، هزار نفر جنایتکار- آن کسى که ضارب بوده، آن کسى که مسبب بوده، آن کسى که آمر بوده، آن کسى که راضى بوده- کشته میشد زیاد کشته شده بود؟ نه.
ولى ما مدعى هستیم که در مکتبى تربیت شدهایم که میگوییم على وقتى که در بستر افتاده است بنى عبدالمطّلب یعنى خویشاوندان خودش را جمع کرده، میگوید: یا بنى عَبْدِالْمُطَّلِب لا الْفِیَنَّکُمْ تَخوضونَ دِماءَ الْمُسْلِمینَ خَوْضاً تَقولونَ: قُتِلَ امیرُالْمُؤْمِنین (نهجالبلاغه، نامه ۴۷). مبادا بعد از من، نبینم شما را که بعد از من افتادهاید در خون مردم مسلمان و میگویید على کشته شد، آن یکى مسببش بوده، آن یکى تحریک کرده، آن یکى راضى بوده، نقشه را در خانه چه کسى کشیدند [و همه را بکُشید]. من را یک نفر کشته، آن یک نفر هم یک ضربت بیشتر به من نزده است، یک ضربت بیشتر به او نزنید، خواه بمیرد و خواه زنده بماند. ما هزار و سیصد سال است که میگوییم، و اینهاست که این مکتب را حفظ کرده و نگه داشته است که کاسه شیر را در دم آخر براى على(ع) میآورند، میخواهد میل بفرماید، میفرماید باقىاش را به اسیرتان بدهید، مبادا اسیرتان گرسنه بماند: ارْفَقوا بِاسیرِکُمْ با اسیرتان با رفق و مدارا رفتار کنید. در مدتى که ابن ملجم در خانه على زنده بود، کسى کوچکترین شکنجهاى به او نداد و این افتخار اسلام است.
ما دیدیم خود امام خمینى(ره) در روزهاى اولى که رژیم سقوط کرد و افراد را میگرفتند، در اولین اعلامیههایى که ایشان دادند گفتند- و همیشه این مطلب را تکرار کردهاند؛ در هفته گذشته که در خدمتشان بودیم باز به دادستان تأکید میکردند- که زندانى اسیر است، زندانى تا وقتى که زندانى و اسیر است کوچکترین مزاحمتى به او نباید بشود، شکنجه نباید بشود، آزار نباید بشود، پذیرایى هم باید بشود. محکمه به جرمش رسیدگى کند، هر مجازاتى برایش تشخیص داد آن مجازات باید اجرا شود، ضمن این که توصیه میکردند هیچ شفاعتى را قبول نکنید، هیچ وساطتى را قبول نکنید، هیچ وابستگى را نپذیرید، هر کس میخواهد باشد، وابسته به هر کس میخواهد باشد، هر کس میخواهد شفیعش باشد، هیچ این حرفها نباید مطرح باشد، ولى در عین حال آن مجرم هم در عالم خودش حقى دارد، حق او هم نباید از بین برود.
این است که آینده ما جز این که بر پایه همان عدالت اسلامى و ارزشهاى اسلامى باشد، قابل بقا نیست. این را من فقط به عنوان یک نوع اندرز به طبقه جوان و پراحساس که احساسات آنها را همیشه تقدیر کرده و میکنم عرض میکنم که ما نباید تحت تأثیر احساساتمان ولو درباره یک مجرم، از مرز [انسانیت]خارج شویم». (مجموعهآثاراستادشهیدمطهرى، ج۲۴، ص ۱۷۸-۱۸۰). آری، در یک چنین مسائل مهم و حیاتی که مستقیماً با روح و جان انسانها، و با مرگ و زندگی آنها در ارتباط است باید به شدت از احساسات فاصله گرفت و از اظهارنظرهای احساسی پرهیز کرد و غُرر آیات قرآن را در نظر گرفت که به عنوان نمونه در آیه هشتم سوره مائده چنین فرمود: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلَا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ».
نادعلی عاشوری تلوکی