بیتجربگی در امر حکومتداری از یک طرف و سپردن امور به دست افراد احساسی و شعارپیشه ازسوی دیگر، زمینۀ طرد افراد کاردان و معقول را فراهم ساخت!
پدیدۀ حذف در مسائل سیاسی، علل گوناگون دارد، باید گفت:
زیربنای شخصیت هرکسی در راستای تأثیر وراثت، محیط و تربیت بر او را نباید دست کم گرفت.
گاه ریشههای طبیعی اختلافات سیاسی را تا حدودی در سه عامل یاد شده باید جستجو کرد.
ولی به هرحال به قول مرحوم آیت الله بروجردی: «انا فی کل یوم رجل؛ من هرروزی مردی دیگر [از روز پیشینم] هستم!»
بنا نیست در همۀ زمانها آدمها، ثابت و بدون تغییر بمانند.
اصولاً پدیدۀ اجتهاد که همراه با نوآوری است خود میتواند عامل تغییر باشد.
مرحوم استاد آیتالله منتظری در آغاز بحث در خصوص ولایت فقیه، قائل به انتصاب بود اما در اواخر کار قائل به انتخاب شد.
ایشان علاوه بر اجتهاد جدید و تجربۀ عینی مصداقی آن، مباحثات مرحوم استاد آیتالله صالحی نجفآبادی در ذهن استاد منتظری تا جایی که من میدانم بیتأثیر نبوده است.
استاد صالحی در همان آغاز، حکومت را امری مردمی و دربارۀ پدیدۀ زمامدار به انتخاب مردم قائل بودند و در اینباره ادلۀ فراوانی ارائه کردهاند.
این دو فقیه والامقام از هر جهت دارای استقلال فکری و علمی بودند و از جهت تربیت و تأثیر محیط اجتماعی نیز تقریباً یکسان و نزدیک به هم بودند.
هر دو کشاورززاده و در خانوادۀ بسیار مذهبی و اصیل و پاکنهاد بودند و قرابتهای فکری زیادی نسبت به همدیگر داشتند.
این دو بزرگوار نه خان بودند و نه خانزاده! و کاملاً به دور از روحیۀ خانی و اشرافی و خانزادگی و اربابمنشی بودند!
اما در عین همۀ قرابتهای فکری، زمینههای تاریخپژوهی و تبحّر در تحلیلهای تاریخی استاد صالحی به مراتب بیش از استاد منتظری بود و به همان نسبت نوآوریهای فقهی و تسلط بر تمام ابواب فقه استاد منتظری فراگیرتر از استاد صالحی بود.
این دو شخصیت صدّیق و بسیار پرهیزگار و بیاعتنا به مقام و منصب دنیوی، به انگیزۀ تحقق جامعۀ صددرصد اسلامی به معنای واقعی آن، سالها پیش از انقلاب از مرجعیت آیتالله خمینی آنروز و امام خمینی پس از انقلاب حمایت کردند تا جایی که با زمینهسازیهای آیتالله منتظری و تجمیع مراجع آنروز در باغ ملک شهرری و امضای درجۀ اجتهاد از آنان برای آیتالله خمینی، ایشان را از اعدامی که شاه برای او تدارک دیده بود نجات داد!
به هر حال آنچه پس از انقلاب گذشت، مجموعهای از حوادث شیرین و تلخ بود!
ولی عوامل متعددی دست به دست هم دادند و خلاءهای مهمی را به وجود آوردند از جمله: شماری از نیروهای بسیار خوب در ساختمان حزب جمهوری اسلامی شهید شدند و فضای تیرهوتار پس از آن، بسیاری از جوانان را به دام گروههای خاص افکند و فشارها همان و توجه به اهداف اصلی انقلاب در نزد چهرههایی چون آیتالله منتظری همان! بر دامنۀ تضادها افزود.
باید گفت: «عدم توسعهیافتگی سیاسی» در جامعۀ ما عامل اصلی وجود بحرانهای فراوان شد.
بیتجربگی در امر حکومتداری از یک طرف و سپردن امور به دست افراد احساسی و شعارپیشه ازسوی دیگر، زمینۀ طرد افراد کاردان و معقول را فراهم ساخت!
البته شاید برای هر یک از آنچه اتفاق افتاد کسانی دست به توجیهاتی بزنند اما برخوردهای ضدّ اخلاق و انسانیت با چهرههایی چون آیتالله منتظری آنهم از سوی کسانی که از هر جهت وامدار و مدیون اویند هرگز قابل توجیه نیست! شرح این هجران و این خون جگر/ اینزمان بگذار تا وقت دگر!
استاد محمدعلی کوشا