ما فقط مأمور به آوردن دلیل برای مدعاهای خود و شنیدن استدلال‌های مخالفان خویش و بررسی، ارزیابی و نقد آن‌ها هستیم.

 

به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی استاد کوشا، آیت‌الله العظمی سید کمال حیدری به تازگی مصاحبه‌ای با شبکۀ اجتهاد در مورد «روش مواجهۀ با افکار مخالفان از دیدگاه قرآن» کرده است که متن این مصاحبه در ادامه آمده است.

طرح مسئله

مسئله این است که منطق یک شیعه در مواجهۀ با مخالفان، اعم از اهل سنّت و حتی معتقدان به سایر ادیان الهی مثل مسیحیت و یهودیت، و حتّی بالاتر از آن، در برخورد با پیروان ادیان غیر الهی مثل بودائیان و افراد بی‌دین و مخالف مذهب، چگونه باید باشد؟ به عبارت دیگر، آیا از منظر قرآن، ما مجازیم هر کسی که مخالف برداشت ما از دین است را کافر، بی‌دین و فاسق بخوانیم و حکم به جهنمی بودن او کنیم؟! آیا ما حق داریم به مخالفان خود فحش و ناسزا بدهیم و پا را از دایرۀ ادب و احترام فراتر بگذاریم، تنها به خاطر اینکه او مثل ما فکر نمی‌کند و فهمش از آیات و روایات (بنا بر مبانی و دلایلی که برای خود دارد) به گونه‌ای دیگر است؟!

راه حلّ مسئله: رجوع به قرآن یا مراجعه به روایات؟

در پاسخ به سؤال فوق می‌توان گفت ما دربارۀ اینکه چه روش و منطقی را باید در برخورد با افکار مخالف با خود برگزینیم، دو راه پیش رو داریم:

راه اول: رجوع به «روایات» و عمل به آن‌ها

راه دوّم: رجوع به «قرآن کریم» و اصل قرار دادن آن در گام اوّل، و سپس در مرحلۀ دوّم مراجعۀ به روایات [1] و ارزیابی صحت و سقم آن‌ها در پرتو تطبیقشان با مبانی قرآنی.

اگر کسی صرفاً به روایات رجوع کند، با احادیثی مواجه می‌شود که در آن‌ها گفته شده هر کس که مخالف شیعۀ دوازده امامی است، کافر و جهنمی است! و در برخی موارد آمده است که مثلاً به مخالفین خودتان (اهل سنّت) تهمت و بهتان بزنید و به آن‌ها دروغ ببندید و کارهایی از این قبیل. حتی در برخی احادیث، مخالفین شیعه، اولاد البغایا معرفی شده و طهارت ولادت ایشان انکار شده است!

حال در اینجا باید دید آیا این شیوه‌ای که در برخی روایات - که انتساب یا عدم انتساب شان به اهل‌بیت(ع) مورد بحث است! - معرفی شده و مورد تأکید قرار گرفته، با منطق و روش قرآن همخوانی و سازگاری دارد یا نه؟ با توجه به اینکه خود اهل‌بیت(ع) به ما امر فرموده‌اند هر روایتی از ما برای شما خواندند، ابتدا آن را به قرآن عرضه کنید، و در صورتی که با کتاب‌الله مخالف بود، آن را نپذیرید! امام‌رضا(ع) در این‌باره فرمودند: «و اذا کانت الروایات مخالفة للقرآن کذبتها؛ اگر روایات مخالف قرآن باشند، آن‌ها را تکذیب می کنم» (اصول کافی، ج1، ص96). و در روایت دیگری آمده است: «إذا حَدَّثتُکم بشئ فاسألونی عن کتاب الله؛ هر گاه چیزی را به شما گفتم، از من دربارۀ ریشۀ آن در قرآن بپرسید» (اصول کافی، ج1، ص60).

منطق قرآن، منطق گفت‌وگو و مخالفت با توهین و تکفیر!

در پاسخ به سؤالاتی که در ابتدای بحث مطرح شد، باید گفت قرآن کریم اجازۀ هیچ‌گونه توهین و بی‌احترامی به مخالفین (اعم از اهل سنّت، مسیحیان، یهودیان، و حتی بودائیان، بی‌دین‌ها و غیره) را نمی‌دهد، همچنین اجازۀ مشخص کردن جایگاه قیامتی افراد و جهنمی خواندنشان را هم به کسی نمی‌دهد. این منطق علمی و انسانی، از چند آیۀ ذیل به دست می‌آید:

دلایل قرآنی

آیۀ اوّل

«وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ؛ ما بنی آدم [همۀ انسان ها] را گرامى داشتیم» (اسراء، 70).

در این آیۀ شریفه، خداوند «بنی آدم» یعنی همۀ مردم و انسان‌ها را مورد تکریم و احترام قرار می‌دهد، نه فقط کسانی که ایمان آورده‌اند را، بله در جایی دیگر برای مؤمنان کرامت و شرافتی بالاتر قائل است: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اَللّهِ أَتْقاکُمْ؛ گرامى‌ترین شما نزد خداوند، باتقواترین شماست» (حجرات، 13). اما این  به معنای جواز توهین مؤمنان به غیر اهل ایمان نیست! اما اینکه با چه زبانی باید با کسانی که با افکار ما مخالف‌اند صحبت کنیم، در آیۀ بعدی مشخص شده است.

آیۀ دوّم

«اُدْعُ إِلى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ اَلْمَوْعِظَةِ اَلْحَسَنَةِ وَ جٰادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ؛ با حکمت و اندرز نیکو، به راه پروردگارت دعوت نما! و با آن‌ها به روشى که نیکوتر است، استدلال و مناظره کن! پروردگارت، از هر کسى بهتر مى‌داند چه کسى از راه او گمراه شده است و او به هدایت‌یافتگان داناتر است» (نحل، 125).

در این آیه نیز، خداوند شیوۀ مواجهۀ با مخالفین و دعوتشان به حق را، بحث حکیمانه و جدال احسن می‌داند، نه پرخاش و توهین و ناسزاگویی!

آیا خطاب کردن مخالفین به الفاظی چون کافر و فاسق و بی‌دین و جهنّمی و کلب و خنزیر، با دعوت حکیمانه و جدال احسن با ایشان، قابل جمع است؟! آیا می‌توان بر تکفیر، تفسیق و جهنّمی خواندن دیگران، نام جدال احسن نهاد؟!

آیۀ سوّم

«وَ لا تَسْتَوِی اَلْحَسَنَةُ وَ لاَ اَلسَّیِّئَةُ اِدْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا اَلَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ؛ هرگز نیکى و بدى یکسان نیست؛ بدى را با نیکى دفع کن، ناگاه [خواهى دید] همان‌کس که میان تو و او دشمنى است، گویى دوستى گرم و صمیمى است» (فصلت، 34).

این آیه می‌فرماید از خود دفاع کنید با نیکوترین شیوه و روش: «بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»، حال باید ببینیم آیا واقعاً قذف، بهتان و دروغ بستن به مخالف (در اینجا اهل سنّت)، شیوۀ احسن است؟! اگر به اهل سنّت (چناچه در برخی روایات آمده) دروغ ببندیم و به آن‌ها بهتان بزنیم، طبق آیۀ شریفۀ فوق، آیا آن‌ها با ما دوست صمیمی: «کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ» می‌شوند؟!

آیۀ چهارم

«أَمِ اِتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ هذا ذِکْرُ مَنْ مَعِیَ وَ ذِکْرُ مَنْ قَبْلِی بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ اَلْحَقَّ فَهُمْ مُعْرِضُونَ؛ آیا آن‌ها معبودانى جز خدا برگزیدند؟! بگو: دلیلتان را بیاورید!» (انبیاء، 24).

قرآن کریم در این آیۀ شریفه، حتی با منکران خدا هم به شیوۀ برهانی و حکیمانه بحث می‌کند و خدای متعال از رسول خود می‌خواهد در مواجهۀ با کافران (به جای توهین و تحقیر و تکفیر ایشان) از باب بحث علمی و برهانی وارد شود، تا چه رسد به برخورد با مسلمانانی (اهل سنّت) که فقط برداشتشان از آیات و روایات با ما متفاوت است.

آیۀ پنجم

«وَ لا تَسُبُّوا اَلَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اَللّهِ فَیَسُبُّوا اَللّهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ؛ [به معبود] کسانى که غیر خدا را مى‌خوانند دشنام ندهید، مبادا آن‌ها [نیز] از روى [ظلم و] جهل، خدا را دشنام دهند!» (انعام، 108).

این آیه نیز، برای احتراز از باز شدن باب دشنام و ناسزاگویی بین دو طرف (که احساسات و تعصبّات را تحریک می‌کند و بستر گفت‌وگو و تفاهم علمی و عقلی را از بین می‌برد) اهل ایمان را از فحش دادن به کسانی که کافر یا مشرک‌اند، بازمی‌دارد، تا مبادا آن‌ها هم مقابله به مثل کنند و مقدسات مسلمانان و شیعیان را مورد هتک حرمت و بی‌احترامی قرار دهند!

پس با روایاتی که به تکفیر و توهین توصیه می‌کنند چه باید کرد؟

بعد از بررسی آیات قرآنی فوق، اکنون سؤالی که در اینجا پیش می‌آید این است که پس با این روایاتی که می‌گویند مخالفین شما طهارت ولادت ندارند، به ایشان تهمت بزنید و دروغ ببندید و غیره، چه کار باید کرد؟

پاسخ بنده این است که:

اولاً غالب این روایات جعلی و ساختگی هستند، به خصوص آن احادیثی که از قرن دوّم و سوّم و چهارم به بعد پدید آمده‌اند، و بنده این مطلب را در کتاب خودم با عنوان «اسلام محوریة القرآن: الموروث الروایی بین النشأة والتأثیر» اثبات کرده‌ام.

ثانیاً خیلی از این روایات «نقل به معنا» است نه «نقل به الفاظ»؛ یعنی راوی مطالبی را از بیانات معصوم(ع) متوجه شده، و بعد از سال‌ها آنچه را که فهمیده - با تغییر سهوی یا عمدی الفاظ معصوم(ع) - بازگو کرده است و در این میان ممکن است خطاها و سوءبرداشت‌های فراوانی رخ داده باشد. گاهی همین مطلبی که نقل به معنا شده، به نسل‌های بعدی نیز منتقل شده و تغییرات دیگری نیز در آن رخ داده است. مثل اینکه فرض کنید کسی پای یکی از بحث‌های علمی بنده بنشیند، و بعد از 20 سال مثلاً بگوید من از سخنان آقای حیدری این‌طور متوجه شدم! و وقتی از خود من بپرسند که آیا منظور شما دقیقاً همین بود که این آقا می‌گوید، ممکن است بگویم خیر! منظور من اصلاً این نبود، ایشان این‌طور (به غلط) برداشت کرده است!

به هر حال دربارۀ روایات، نهایتاً باید دید احادیثی که در زمینۀ شیوۀ مواجهۀ با مخالفین وارد شده‌اند، با مبانی و منطقی که قرآن کریم پیش روی ما قرار داده، همسانی و سازگاری دارند یا نه؟ چنانچه احادیث نقل شده از سوی راویان، با مبانی قرآنی معارض و مخالف بودند، از درجۀ اعتبار ساقط هستند و معلوم می‌شود اصلاً از معصومین(ع) صادر نشده‌اند. بنابراین تنها در صورتی می‌توان روایات مربوط به مواجهۀ با مخالفان را پذیرفت که در طول قرآن و مبیّن آیات آن باشند، و نه مخالف اصول قرآنی!

بله، بر اساس تصریح آیات قرآن چنانچه کسی بعد از یافتن حقیقت، از سر تعصّب و لجاجت، با حق مخالفت بورزد و آن را انکار کند، کافر و مشرک و غیره محسوب می‌شود، اما مسئله این است که آیا ما می‌توانیم باطن افراد را مشاهده کنیم تا متوجه شویم این انکارِ او، حاصل مطالعه و بحث و تحقیقِ اوست و دلایلی که برای وی اقامه شده او را مجاب و توجیه نکرده، یا اینکه حقیقت برای او آشکار گشته اما او با این وجود، با حق مخالفت و مبارزه می‌کند؟! این مسئله‌ای است که فقط خداوند و معصومین(ع) می‌توانند از آن آگاه شوند و در قیامت مشخص می‌شود، ما فقط مأمور به آوردن دلیل برای مدعاهای خود و شنیدن استدلال‌های مخالفان خویش و بررسی، ارزیابی و نقد آن‌ها هستیم: «فَاللّهُ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ اَلْقِیامَةِ فِیما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ؛ خداوند روز قیامت، دربارۀ آنچه در آن اختلاف داشتند، داورى مى‌کند» (بقره، 113).

پی‌نوشت

[1] مراد از رجوع به روایات در اینجا، «سنّت مَحکیه» است؛ یعنی روایاتی که توسّط راویان حدیث و از طریق منابع روایی (پس از چندین قرن) به دست ما رسیده و در بدو امر برای ما ثابت نیست که آن روایات، واقعاً از معصومین(ع) صادر شده‌اند یا نه! در مقابل سنّت محکیه، «سنّت واقعیه» قرار دارد؛ یعنی آنچه که انسان با دو گوش خودش به طور حضوری از معصوم(ع) بشنود و هیچ تردیدی در صدور آن کلام از معصوم(ع) نداشته باشد. احادیثی که در منابع روایی موجودند و ما در حال حاضر آن‌ها را مطالعه می‌کنیم، نسبت به ما، همه از مصادیق سنّت محکیه محسوب می‌شوند و نه سنت واقعیه.