رقابت کاذبِ برگرفته از مقایسه، جای شخصیت و هویت انسانی می‌نشیند و آدمی را به پایانی پرابهام و تاریک می‌کشاند.

 

زندگی مقایسه‌ای آن است که انسان، ظاهر یا نتایج رفتارها یا زندگی خود را با ظاهر و رفتار و زندگی دیگران مقایسه کند؛ مانند اینکه انسانی، بینی خود را با بینی دوستان خود مقایسه کند و دریابد که بینی‌اش زشت یا گنده یا کج است، سپس تصمیم بگیرد با جراحی زیبایی، آن را با بینی فلان بازیگر یا با بینی دوست‌اش که او نیز جراحی کرده است زیباسازی کند یا شیوۀ آدامس جویدن یا طرز خوردن یا نوشیدن دیگری را برای خویش الگو قرار دهد و آن‌گونه بجود و آن‌گونه بخورد و آن‌گونه بیاشامد یا زندگی معمولی خویش را با زندگی مجلل فلان همسایه یا فلان هم‌دانشگاهی بسنجد، سپس زندگی خویش را همانندسازی کند یا وارونۀ آن، یعنی دیگران ظاهر و رفتار و زندگی وی را با ظاهر و رفتار و زندگی کسان دیگر مقایسه می‌کنند، مانند اینکه دانش‌آموز الف در مسابقۀ ورزشی در مدرسه با دانش‌آموز ب کشتی می‌گیرد و بر او پیروز می‌شود و مدیر مدرسه، الف را در برابر همۀ دانش‌آموزان تشویق می‌کند و آفرین‌ها بر او می‌فرستد و از دیگر دانش‌آموزان می‌خواهد تا مانند او باشند، همچنین است پدر و مادری که پرخوری فرزند خود ک را با کم‌خوری و درست خوردن برادرش یا با پسر همسایه مقایسه می‌کنند یا زندگی پر زرق و برق داماد همسایه را با داماد خود مقایسه کنند.‌ اصولاً مقایسه کردن یا همانندسازی، نه تنها به پیشرفت انسان کمک نمی‌کند بلکه با پدیدارشدن رقابتی نادرست و ناراست، رقابت راست و درست را از زندگی انسان دور می‌کند.

مقایسه‌ها و همانندسازی‌ها، تنها مقایسۀ ارزش‌ با ارزشی که چه بسا ارزش هم نیست صورت می‌گیرند، نه مقایسۀ چیستی (ماهیتی) و مقایسۀ انسان با انسان. به دیگر سخن، هنگامی که مقایسۀ انسان‌بودن کسی با انسان‌بودن کس دیگر صورت نگیرد، جز تحقیر شدن و عادت به تقلید و پیروی، پی‌آمدی خوشایند، برای مقایسه‌شدگان ندارد، زیرا دست بالا دست فراوان است و رفتارهای برتر و زندگی بهتر، همواره وجود دارد تا انسان حسرت آن را بخورد و مقایسه و مقایسه و مقایسه و... کند، بنابراین انسان وادار می‌شود تا پیوسته در گرداب چرخشی بی‌پایان به‌ نام مقایسه دست‌وپا بزند و هرگز به خوشنودی پایدار نرسد. چنین مقایسه‌ها که رقابتی بدون ویژگی انسانی پدیدار می‌کند، بر روابط انسان‌ها، فرمانروایی دارد و جایی برای عشق، امید، دوستی و گذشت نمی‌گذارد.

همیشه و پیوسته، «خود کوچک‌بینی» و «ترس و دلهره» در کنار مقایسه، می‌زی‌اند و آدمی را از زندگی شایسته و پسندیدۀ انسانی دور می‌کنند. ارزش‌های به دست آمده از مقایسه، اگر بر ارزش‌های دیگری یا دیگران بچربد، سرمستی و خودپسندی را در انسان می‌نمایاند، اما چون پیوسته، با ترسِ از دست دادن دوبارۀ آن همراه است، شادی آن، ژرفا و پایدار نیست. در حقیقت، در چنان روش زیستن، رابطه‌های میان ارزش‌ها و باورهای نازک و سست، حاکم است، نه روابط شایسته و بایستۀ انسانی. در کتاب ارزشمند تفکر زائد، آمده است: «چنین رابطه‌ای رابطۀ دو شئ است، نه دو انسان؛ رابطۀ دو تصویر است، نه رابطۀ انسان با ماهیت و جوهر انسانی خویش.» (نک: محمدجعفر مصفا، تفکر زائد، ص18، 1396) و در ادامه، مخاطب را تلنگر می‌زند: «ارزش اعتباری‌ که برای مبل و ماشین قائلید، چنان ذهن شما را به خود مجذوب و مشغول داشته است که به واقعیت مبل و ماشین توجهی ندارید. اگر ازدواج کرده‌اید، ارزش اعتباری همسر ‌داشتن برای شما مهمتر از خود همسر است. اگر ازدواج نکرده‌اید بی‌ارزشی همسرنداشتن بیشتر از واقعیت همسرنداشتن اسباب رنج شما است.» (همان، ص20).

رقابت کاذبِ برگرفته از مقایسه و نیز خشم و نفرتِ برگرفته از رقابت آن‌چنانی، جای شخصیت و هویت انسانی می‌نشیند و آدمی را به پایانی پرابهام و تاریک می‌کشاند. برای رهایی از چنان پایان و سرنوشت شوم، گریزی نیست جز پرهیز از هرگونه مقایسۀ بی‌سرانجام و تلاش برای در آغوش‌گرفتن شخصیت انسانی یعنی انسان‌بودن و انسانی‌زیستن.

پیدایش شخصیت انسانی در آدمیان، راهِ کمال و خوشنودی و پیشرفت پایدار را پیش روی انسان باز نگه می‌دارد.

احمدرضا احمدپور