استاد افشار! میگویند تو محقق نبودی، ایرانشناس نبودی، کتابشناس نبودی... راست میگویند! تو ایرج افشار بودی.
ایرج افشار فرزند پدری نامدار و توانگر بود. خلاف تلقی رایج، از ثروت فراوانِ پدر به دلایلی که لابد روزی خانوادهاش خواهند گفت، بهرهمند نشد. از اوانِ جوانی، کوشنده بود. در روزنامهها و مجلات مینوشت. زبان فرانسه آموخت. از فرانسه ترجمه کرد و مقالاتی نیز به فرانسه نوشت. جوان بود که خانلری او را سردبیر سخن کرد. جوان بود که تقیزادۀ سختگیر از او تجلیلی بلند کرد. یادم نرود بنویسم که فروزانفر در نامهای عمداً او را دکتر خواند تا گواهی دهد بر منزلت و شایستگی افشار برای استخدام در دانشگاه تهران. جوان بود که ایرانشناس مشهور یان ریپکا نوشت که هر ایرانی باید قدردان افشار باشد. نوشت او با شناساندن کتاب ایرانی به همۀ جهان، دگرگونی کاملی در کتابشناسی ایرانی ایجاد کرده است.
ایرج افشار پرکار بود. در زمینههای مختلف کار کرده است. هر کس زیاد کار کند اشتباه هم میکند. یک ساحت کار افشار تصحیح متون بود. خودش میگفت که با نشر این آثار میخواهم توجه محققان را به این متنها جلب کنم شاید ملّت از بحثهای تکراری دربارۀ نسخهبدلهای حافظ دست بردارند. بر آن نبود که فیالمثل تصحیحش از «حالات و سخنان ابوسعید» از تصحیح شفیعی کدکنی بهتر است. میگفت در نشر متون چاپناشده نباید وسواس داشت. دیگران میآیند و کار ما را تکمیل میکنند. حرفش معقول بود و واقعبینانه؛ نگاه کنید به ارجاعات محققان فرنگی و ایرانی به همین متونی که او چاپ کرده تا به اصابت نظرش ایمان بیاورید. چون فروتن بود اگر عیب کارش را به او میگفتند، بیجدل و مکابره میشنید و اصلاح میکرد.
هدف ایرج افشار خدمت به فرهنگ ایران بود نه آوازهگری و خودنمایی. در این راه خردمند و دوراندیش بود. فارغ و مستغنی از ردّ و قبول این و آن بود. به موضوعاتی میپرداخت که معمولاً برای مخاطب عام جذاب نیست. در پی کارهای بکر و بیهیاهو و مفید بود. فرقی نداشت که این فایده را با یک یادداشت دوسطری برساند یا در کتابی به عظمت «فهرست مقالات فارسی».
ایرج افشار موفّق بود و عقده نداشت لاجرم کامیابی همالان و همکارانش میخی به چشمش نبود. بلندنظر بود. هر که را برای فرهنگ ایران مفید میدانست، حمایت و احترام می کرد. دشمن داشت و دشمنان و بدگویانش را با سکوت و مهر به راه میآورد یا دستکم از تندی عداوتشان میکاست. کار برایش معنای زندگی بود. ملجأ او بود. مدام میخواند و مینوشت. ندیدم و نخواندم که خود را «محقق و پژوهشگر» بداند. خود را خادم محققان میدانست. میگفت کارم این است که وسایل تحقیق را در اختیار محققان قرار بدهم. البته تواضع میکرد. محقق بود. آنها که فیشهای پژوهشی انبوه او را که همه به خط اوست دیدهاند، از دامنۀ تتبعاتش حیرت میکنند. آیا «یادگارهای یزد» تحقیق نیست؟ آیا مقالات درجه اولش در زمینۀ نسخههای خطی تحقیق نیست؟ آیا ... آیا...
ایرج افشار اهل کار مشترک بود. امانت علمی داشت. فیالمثل روی جلد کتاب «المختارات و الرسائل» نوشت: «با بهرهوری از سه فهرست مریم میرشمسی». یا روی جلد «کتابهای ایران سال 1344» آمده: «مؤسس و ناظر: ایرج افشار، تدوین: حسین بنی آدم» یا روی جلد «فهرست نسخههای خطی کتابخانه مجلس شورای ملی» آمده: «زیر نظر ایرج افشار، محمدتقی دانشپژوه و علینقی منزوی، تحریر و چاپ و فهرست توسط احمد منزوی». یا در مقدمۀ جلد اول خاطرات عینالسلطنه نوشتۀ استنساخ متن، کار مسعود سالور بوده. اینگونه حقوق معنوی همکارانش را رعایت میکرد.
ایرج افشار سیاستباز نبود. قصد نداشت با سیاسیکاری و مظلومنمایی اعتبار بیندوزد. فراتر از سیاست روز ایستاده بود. روزی به ساواک سین جیم پس داد و نوشت: ملتزم به قانون اساسی کشور است. همیشه چنین بود. میخواست آثارش چاپ شود و اهداف علمی و ملیاش را محقق کند. لاجرم بهانه به دست کسی نمیداد. از جنجالسازی و بحرانآفرینی پرهیز میکرد. محافظهکار و محتاط و عاقل و مصلحتسنج بود. بار اول که به خانهاش رفتم نسخه شخصی خاطرات تقیزاده را نشانم داد و گفت: «آقایان» گفتند سه سند را نباید چاپ کنی. پذیرفتم. کتابی به این مفصّلی را معطّل سه سند نکردم. دوتا از این اسناد را در این سالها چاپ کردم و منتظرم آن یکی را هم به وقتش چاپ کنم. فایدۀ کارم این بود که حالا تو جوان شهرستانی این کتاب را خواندهای. این روش او بود. گروهی میپسندند و عدهای هم نمیپسندند. با اینهمه مجبور شد «آینده» را تعطیل کند. پروندهای از فحشهایی که «آقایان» به او دادند در میان اسنادش هست. اما استادم به این فحششنیدنها افتخار نمیکرد. کار خودش را میکرد.
استاد افشار! میگویند تو محقق نبودی، ایرانشناس نبودی، کتابشناس نبودی... راست میگویند! تو ایرج افشار بودی. بوسهباران باد قلم شفیعی کدکنی که نوشت: او ایرج افشار است و بس، رها از هر عنوان و لقبی...
میلاد عظیمی