هیچ جامعهای نمیتواند به هیچ بهانهای اخلاق را نفی کند. گرچه جدایی دین از حکومت ممکن است، اما جدایی اخلاق از حکومت ممکن نیست.
هیچ جامعهای هرگز نمیتواند به هیچ بهانهای اخلاق را نفی کند. گرچه جدایی دین از حکومت ممکن است، اما جدایی اخلاق از حکومت ممکن نیست. حتی در لیبرالترین جوامع نیز که سکولاریسم امری مسلم است، بر یک اصل اخلاقی که ما از آن به «مدارا» یاد میکنیم بنا شده است. بدین معنی در نهاییترین لایههای سکولار جامعه و حکومت، یک یا چند اصل اخلاقی وجود دارد که اساس و بنای امور قرار میگیرد. این مطلب را میتوان تعمیم داد. به این صورت انسان خردمند یا انسان به معنای دقیق کلمه، زمانی متولد میشود که اخلاق برای او جدی باشد.
البته اخلاقی بودن، خود، بخشی از عقلانی بودن و خردورزی است. لذا عقلانی بودن همواره جامعتر از اخلاقی بودن است. اما توجه اخلاق و تأکید خاص بر آن نیز مهم و ضروری است.
اخلاق در اولویت دادنها نمود مییابد. آنگاه که بر سر انتخابهای متفاوت و مختلف قرار میگیریم اخلاق و انتخاب اخلاقی اهمیت خود را نشان میدهد. به عنوان مثال برای ترجیح دموکراسی بر دیکتاتوری، دلایل گوناگونی ذکر شده است که در ریشۀ تمام آنها این موضوع نهفته است که دموکراسی از دیکتاتوری اخلاقیتر است. در باب آزادی و جامعۀ مدنی نیز میتوان چنین اندیشید. انتخاب دین نیز باید به همین دلیل باشد. یعنی باید بتوان گفت که دینداری، اخلاقیتر از بیدینی است. اگرچه دین یک انتخاب و یک اختیار است، اما اگر بر این مبنای اخلاقی بنا نشده است، مبنای محکمی ندارد.
دین در مقام عمل و تحقق باید نشان دهد که مردم در استقرار یک نظم دینی، اخلاقیتر عمل میکنند و اخلاق مدارتر میشوند و اولویت و گزینشهای مردم دیندار، فضیلتمدارتر از مردم بیدین است. اینجاست که تقدم اخلاق بر دین آشکار میشود. به این معنا، جامعهای میتواند دینی باشد، اما اخلاقی نباشد و همچنین، عکس این موضوع نیز صادق است. قطعاً، اخلاق مقدم بر دین و دین، خادم اخلاق است.
ما ارزشهای اخلاقیای داریم که کم و بیش عقلای عالم بر آنها توافق کردهاند. از جمله «تسلیم به حقیقت بودن» و «کاستن از رنج و مرارت» که به زعم بسیاری از اساسیترین فضایل اخلاقی و بلکه بنیاد تمام فضایل است.
یک تعریف از جامعۀ دینی این است که مردم آگاهانه، آزادانه و قلباً به رشتهای از مبانی و مفاهیم دینی ایمان داشته باشند و تعریف دیگر آن است که احکام دینی در جامعه جاری باشد؛ یعنی احکام شرعی و دینی کموبیش در سطح عام، مورد اجرا قرار گیرد. البته به باور من چنین جامعهای که اصل در آن، پایبندی به احکام شرعی است، جامعۀ دینی نیست؛ بلکه جامعهای فقهی است. جامعهای میتواند فقهی باشد، اما دینی نباشد؛ زیرا عمل به احکام فقهی گاه مدلولات و پیامدهای غریبی دارد. باید پرسید که مقومات و مقدمات جامعۀ اخلاقی و عمل اخلاقی چیست. دو عامل یا مؤلفه وجود دارد که اصولاً مورد اتفاق همۀ افراد است.
اولین مؤلفه برای اخلاقی شمردن یک جامعه یا عمل، «اختیار» است. نکته یا مؤلفۀ دوم برای اخلاقی شمردن یک جامعه یا عمل، «پایبندی به ارزشها و فضائل اخلاقی» است. در جامعهای که اخلاق مطرح است، باید هر دو امکان فراهم باشد؛ یعنی «اختیار» و «عمل به فضائل و ارزشهای اخلاقی».
همواره باید به این سؤال مهم اندیشید که بدِ اختیاری بهتر است یا خوبِ غیر اختیاری؛ یعنی جامعهای که اختیار و آزادی عمل میدهد بهتر است یا جامعهای که تمام رهها را میبندد تا تنها به فضایل عمل کنید. در واقع، در ریشۀ این تقدم و تأخر برای دو مؤلفۀ اخلاقی بودن، یک قضاوت انسانشناسانه نیز نهفته است و آن اینکه آدمیان بالذات به سوی نیکی میروند یا با لذات به سوی بدی. آن رأی انسان شناسانه، دخیل در گزینش و اولویت دادن به یکی از این دو مؤلفه است. طبعاً آنان که انسان را فطرتاً پاک میدانند، اختیار را برمیگزینند و آنان که انسان را ذاتاً رذیلت دوست میدانند، مؤلفۀ دوم را حتی به بهای سلب اختیار فرد برمیگزینند. برای پاسخ به این سؤال و توجه به آن رأی انسانشناسانه، باید به این مسئله نیز توجه داشت که برگزیدن هر یک از آن دو رأی انسانشناسانه بر اساس چه مبنایی است. یعنی آیا بنا به یک حکم تجربی و تاریخی یا استدلال عقلی و یا با توجه به متون مقدس است که یکی از آن دو رأی را بر میگزینیم. به هر حال این دقایق در انتخاب پاسخ مدلل بسیار مهم و تعیین کننده است.
عبدالکریم سروش